Cinderella|Vkook 💫 🏰 💙

2.8K 319 68
                                    

نام وانشات: سیندرلا
کاپل: ویکوک
ژانر: درام، عاشقانه، اسمات

***********

سیگارش رو روی زمین انداخت و روی ریل ها نشست:
_ تا وقتی قبول نکنی از اینجا بلند نمیشم.
جونگ کوک با تمسخر خندید و به سمت دیگه ای حرکت کرد:
_ به درک این ریل مسدوده اگرنه من توی اون واگنای کهنه زندگی نمیکردم.
یونگی عصبی از جاش بلند شد و دستش رو از پشت کشید:
_جونگ کوکا اگه کار جه بوم بگیره، پول خوبی بهت میدن

دستش رو توی جیب کت چرم کهنش کرد و نگاهش کرد:

_ چقدر؟
_ هر چقدر که بخوای، اونقدری که مجبور نباشی توی این خراب شده زندگی کنی!

_ هی... به واگنای من توهین نکن

_قبول کن

_ اصلا چرا من؟
_جه بوم ازت خوشش میاد، خوشگلی، هیکلت عالیه و چابکی کاملا مناسبی، صداتم خوبه، همینجوریش هم دزدی!

_ من دزدی نمیکنم، فقط وسایل مردم و بر میدارم و میفروشم.

با خنده گفت:
_ واوو این اصلا دزدی نیست حواسم نبود.
_ یادت نره الان باید من و راضی کنی.

پوفی کرد و گفت:
_با یه دعوت نامه ی فیک تورو میفرسته اونجا، به عنوان خواننده میری، حواسشون و پرت میکنی، مراسم بالماسکه است پس کسی نمیفهمه تو کی هستی.

_ شما قراره چیکار کنین؟
سیگار دیگه ای روشن کرد:
_اونش به تو ربط نداره اما بدون ادمی که باید حواسش رو پرت کنی، اسمش تهیونگه و پسر صاحب مراسمه
_ باهاش چیکار کنم؟
_ کار همیشگیت به خودت جذبش کن، بکشونش یه جهنمی کاری رو بکن که قبلا ازش پول در میاوردی!
جونگ کوک با حرص نگاهش کرد
_ من دیگه اون کارو نمیکنم، چهار ساله.
یونگی خندید و با تمسخر گفت:

_ خیلی زرنگی توی هجده سالگی هرزه بودی واوو.

_ دهنت و ببند، تو هم اگه حرومزاده بودی و مادرت توی یه بار تورو به دنیا اورده بود هرزه میشدی

مکثی کرد و ادامه داد:
_ نمیتونم
_ چرا نمیتونی؟
_ دیگه گذاشتمش کنار.

_اولا اینکه درسته گذاشتیش کنار ولی هنوز بلدی چیکار کنی، دوما این یه رابطه ی ساده نیست، اون پسر کم کسی نیست، تو اگه کارت و بلد باشی خیلی باید به خودت افتخار کنی ، سوما به این فکر کن که پول خوبی بهت میدن.

با انزجار نگاهی به اطراف انداخت، و به واگن هایی که جونگ کوک شبهاش رو اونجا سپری میکرد اشاره کرد
_حداقل میتونی از اینجا بیای بیرون.
_ من اینجارو دوست دارم

_ جونگ کوکا، این یه بارو قبول کن لطفا، تو کسی هستی که بهش نیاز داریم

سرش رو تکون داد و به سمت واگن خالی رفت:
_ فردا بیا دنبالم هرکاری که لازمه بکنم و هم خودت هماهنگ کن .
وارد واگن شد و درش رو بست.

MY ONESHOTSWhere stories live. Discover now