The Student Council's Secret - Book 1

Special Part: کریسمس

سلام فندق های مهربونم

این پارت به مناسب کریسمس نوشته شده و از لحاظ زمانی مربوط به قبل از زمان باهم بودن چانبک هستش.
ووت یادتون نره

***********************

" چرا منو توی این قضیه کشوندی؟ اصلا اهمیت نمیدونم که اون کونی... اخ!"

سهون فریاد کشید و دست بکهیون رو با آرنجش گرفت، از وقتی به در دانشگاه رسیده بودن بکهیون داشت نیشگونش میگرفت.

" انقدر دستم رو نیشگون نگیر!"

بکهیون بهش توجهی نکرد، و همینطور که پاش رو به زمین میکوبید پشت بهترین دوستش قایم شد. تعطیلات زمستونی شروع شده بود و موج بزرگی از دانشجوها داشتن بیرون میومدن. بکهیون از فکر دیدن چانیول بعد از یک هفته نمیتونست آروم بگیره.

چانیول دانشگاه میرفت و بکهیون سال آخر دبیرستانش رو با سهون میگذورند. اون دوتا همدیگه رو هفته‌ای یه بار میدیدن، و اگه چانیول امتحان نداشت میتونستن دوبار همدیگه رو ببینن. بکهیون چیزی بیشتر از خوشحال بود، اون و رئیس شورا دیگه رسما قرار میذاشتن.

" مثل احمقا به نظر میرسی. من میرم."

" فکر میکردم دوست صمیمیم حمایتم کنه،"

لباش رو آویزون کرد.

" تا وقتی اون بیاد پیشم نمیمونی؟"

سهون چشماش رو چرخوند.

" واقعا نمیفهمم چه نیازی به حضورم هست. "

" چون خجالت میکشم تنها با چانیول سونبه رو به رو بشم."

" واو، پس هنوزم بعد از باز کردن پاهات براش خجالت میکشی؟ "

" خفه شو، "

بکهیون با خجالت گفت و گرمایی که توی گونه‌هاش پخش شد.

سهون میخواست دوباره سر به سرش بذاره یا شایدم گردن نحیف بکهیون رو فشار بده، که چهره‌ی آشنایی رو بین جمعیت دید.

" فکر کنم اومدش،"

سهون گفت و بکهیون چرخید تا شخصی که منتظرش بود رو ببینه.

چانیول اونروز خیلی جذاب به نظر میرسید، در واقع اون همیشه جذاب بود.

موهاش رو بالا زده بود و با اون کت مشکی و پیرهن سفید زیرش و شوار جذب مشکیش شبیه سلبریتی‌ها شده بود. داشت با یکی از همکلاسی‌هاش درباره‌ی موضوعی که بکهیون به خاطر تپش وحشیانه قلبش نمیتونست بهش اهمیت بده صحبت میکرد. حتی نتونست صدای سهون که بهش میگفت میره چیزی برای نوشیدن بخره رو هم نشنید، چون همه چیز براش محو شده بود.

بکهیون دیدش، بالاخره اونجا بود.

" چانیول سونبه!!!"

چانیول صحبتش رو قطع کرد و اطرافش رو به دنبال کسی که صداش کرده بود نگاه کرد.