پارت هشتم: درون و بیرون

2.5K 179 4
                                    


برای حفظ آخرین ذره‌ی از وقاری که تو کل زندگیش داشت، قبل از اینکه دهنش به فاک بره و رییس شورا براش ساک بزنه، درست قبل از اینکه جلسه شورا تموم بشه، سریع از اونجا فرار کرد. از بین اعضای شورا رد شد، فکر میکرد چانیول بهش نگاه نمیکنه، و این در حالی بود که چانیول از گوشه­ی چشمش نزدیک به ۴۵ دقیقه­ای بود که اون رو می پایید.

جوری سریع خودش رو به راهرو رسوند که رکورد جدیدی برای خودش ثبت میشد، نفسش بند اومده بود. به چپ و راستش نگاه کرد تا چک کنه اثری از چانیول نباشه و وقتی اثری ازش پیدا نکرد، آهی از آسودگی کشید.

میخواست به سمت بیرون بره که یهو متوجه شد که کیفش همراهش نیست و باید دنبالش بگرده.

ولی وقتی یادش اومد که اون رو توی اتاق شورای دانش آموزی جا گذاشته، توی ذهنش لعنتی فرستاد. بدون کیفش نمیتونست به خونه بره و حتی نمیتونست فردا به مدرسه بیاد. نفس عمیقی کشید و با دستای مشت شده و قدم های سنگین به سمت اتاق شورا برگشت.

اتاق شورا ساکت و خالی به نظر میرسید و همین باعث میشد بکهیون از درون خوشحال بشه ، چون داشت به این فکر میکرد که حتما چانیول از اونجا رفته بود. پاورچین داخل اتاق رفت و کیفش رو پیدا کرد. حالا میتونست سریع به خونه اش برگرده.

اما یه قسمت کوچیکی از افکار بکهیون بود که دلش میخواست دوباره توسط رییس شورا لمس بشه. جوری که چانیول موهاشو خشن چنگ میزد و دهن بازش رو به فاک میداد، یا جوری که دیکش رو وقیحانه براش لیس میزد و همش رو توی دهنش میبلعید.

بکهیون سرشو تکون داد تا افکار کثیفی که داره رو دور بریزه. اون نباید الان به همچین چیزایی فکر میکرد. نباید به این فکر میکرد که لبهای رییس وقتی که دور دیکش حلقه میشدن، چطور به نظر میان، یا اینکه چطور با دندوناش زبونش رو میمکید یا گردنشو گاز میزد تا جاش روی گردنش بمونه.

"نه، بسه. انقدر بهش فکر نکن"

بکهیون این جمله رو به خودش گفت و کیفش رو که روی میز بود برداشت.

با فکر به این که هنوز زوده که به خونه برگرده، تصمیم گرفت به جای اینکه به حموم عمومی طبقه ی اول بره، همونجا توی حموم اتاق شورا خودش رو تمیز کنه.

قبل از اینکه در اتاق رو قفل کنه، نگاهی به اطراف انداخت. لباس هاش رو درآورد و لخت شد. زیر دوش رفت و شیر آب و باز کرد. میتونست قطرات خنک آب که روی بدن لخت و موهاش میلغزیدن رو حس کنه.

به دیک شلش نگاهی کرد و بدون هیچ فکری اون رو توی دستش گرفت تا لمسش کنه. دستش رو دور دیکش مشت کرده بود و اون رو بالا و پایین میکرد.

بکهیون قبلا هم خود ارضایی کرده بود اما فقط وقتایی که خسته بود یا استرس داشت. به جز این ها دلیل دیگه ای نداشت. اون اینکار رو به طور منظم انجام نمیداد.

The Student Council's Secret - Book 1Where stories live. Discover now