پارت بیست و پنجم: نالایق

1K 152 38
                                    


" چانیول!"

چانیول سرش رو به طرف صدا چرخوند و درست همون لحظه و همونجا بود که بکهیون رو دید که به سمتش میومد.

از سر جاش بلند شد،

" صبر کن، نرو!"

بکهیون با سرعت به سمتش دوید، دستش رو گرفت و چرخوندش تا باهاش رو در رو بشه. چانیول نمیدونست که بکهیون تا این حد زور داشته باشه، یا شایدهم الان زیادی برای مقابله کردن خسته بود. آهی کشید، با قیافه بی حوصله بهش خیره شد و دستش رو عقب کشید.

هر کسی جای اون بود با همین قیافه بهش نگاه میکرد، چون کی به آدم میگه عاشقتم و بعد کسی رو میبوسه که اصلا انتظارش رو نداری؟

" چیه؟"

بکهیون به خوبی متوجه بی اعصابی چانیول بود و همین باعث شد جسارتی که تا اون لحظه توی وجودش داشت به کل محو بشه.

" چی میخواستی بگی؟"

چانیول با لحنی گفت که هر لحظه ترسناک تر میشد،

" هیچی؟"

" من...من فقط..."

بکهیون نگاهش رو به کفش هاش دوخت. باید شجاع میبود و سوالش رو میپرسید، اگه الان نمیپرسید، پس کی موقعیتش پیش میومد؟ از قبل تصمیمش رو گرفته بود، پس فقط باید عملیش میکرد.

"من... من میخوام... م‍.. من..."

" چی؟"

بکهیون چشم هاش رو بست،

" من واسه تو چی هستم؟"

دوباره چشم هاش رو باز کرد و دست هاش رو مشت کرد،

" میخوام بدونم من واسه تو چی ام؟ میخوام بدونم ما چی هستیم؟"

" خودت چه فکری میکنی؟"

بکهیون سرش رو بالا آورد و به رییس نگاه کرد.

" تو قبلا هرزه ی من بودی. ولی تصمیم گرفتی بیخیال بشی و رابطه رو کات کنی."

چانیول با چشمهای سرد گفت.

"پس فکر میکنی الان رابطمون چیه؟"

هیچی.

بکهیون صدای ضمیر ناخودآگاهش رو شنید. هیچی. همونطور که انتظار داشت رییس اون حرف رو بزنه. ولی این حقیقت واسش خیلی دردناک بود، ولی کی چیزی براش دردناک نبوده؟ چی جدیده؟

" تمام چیزی که من واست بودم همین بود؟"

بکهیون تمام تلاشش رو میکرد تا مانع ریختن اشک هاش بشه.

"فقط یه هرزه؟ یه وسیله ی کردنی؟ یه اسباب بازی سکس؟"

یه قدم به چانیول نزدیک تر شد و با نگاه ملتمس بهش خیره شد.

The Student Council's Secret - Book 1Where stories live. Discover now