Part 10

237 66 96
                                    

چشم هاشو با خماري از هم باز كرد ديشب تقريبا اصلا نخوابيده بود..

روي تختش نشست و گوشيش رو چك كرد

  كيونگسو هنوز هم اخرين پيامش رو جواب نداده بود و جونگين حدس ميزد ديشب بين چت كردن هاشون كيونگسو خوابش برده بود.

ديشب تا دير وقت با لي و سوهو بيرون بود و موقع برگشت با اينكه دلش ميخواست كيونگسو رو ببينه اما چون دير وقت بود ترجيح داد مزاحمش نشه براي همين به خونه اومده بود و فقط يه پيام به كيونگسو داده بود اما بلافاصله جواب گرفت ميخواست همون لحظه دوباره لباس بپوشه و به خونه كيونگسو بره اما حس كرد كارش كمي نا بالغانس براي همين به چت كردن راضي شد و تا نزديك هاي صبح با هم حرف زدن و از همه جا صحبت كردن،.

از درس و تحصيل و خاطراتشون توي سال هايي كه كنار هم نبودن..

از روي تخت بلند شد و به سمت حموم رفت تا دوش صبحگاهيش رو بگيره. بعد از پوشيدن لباس هاي ورزشيش خواست به پياده روي بره و بعدش براي صبحونه به خونه كيونگسو بره حتي تصورش هم شيرين بود اينكه قراره كنار كيونگسو اينقدر عاشقانه زندگي جديد داشته باشه..

به طرف در رفت و بازش كرد اما صورت متعجب كيونگسو پشت در كه دستش رو بالا برده بود تا زنگ بزنه ترسوندش قدمي به عقب برداشت و داد كوتاهي زد. كيونگسو خنده اي كرد:پشت در منتظرم بودي؟؟

كاي در حالي كه دستش روي قفسه سينش بود و سعي ميكرد قلبش رو  ماساژ بده اخمي كرد:يااا اين چه وضعشه تر سونديم...من از كجا خبر داشتم تو مياي؟

كيونگسو نگاهي به تيپ اسپرت كاي انداخت:جايي ميرفتي؟؟

_اره ميخواستم برم پياده روي بعدش بيام پيش تو.

كيونگسو لبخندي زد و گفت پس برو من مزاحمت نميشم بعدش منتظرتم.

خواست قدمي به عقب برداره كه مچ دستش گرفته شد و به داخل خونه كشيده شد كاي بعد از كشيدن كيونگسو داخل خونه درو بست و كيونگسو رو به در چسبوند و لب هاشو روي لب هاي كيونگسو كوبوند و عميق بوسيد

كيونگسو با اينكه كمرش كمي درد گرفته بود اما چيزي نگفت و ارنج هاشو روي شونه هاي كاي قرار داد تا انگشت هاش راحت بين موهاي كاي حركت كنه و لب هاش مشتاقانه لب هاي كاي رو همراهي ميكرد.

كاي با اينكه براش كافي نبود اما كمي عقب كشيد تا به ريه هاشون كمي استراحت بده.

_تو كجا ميخواستي بري؟؟

_اومدم ببينم اگه حوصلشو داشته باشي بريم سوپر تا براي صبحانه كمي خريد كنيم.

كاي بوسه ي كوتاهي روي لب هاي كيونگسو گذاشت:پس چرا نظرت عوض شد؟؟؟

_خواستم تا تو به پياده رويت ميرسي من خريد كنم و برات صبحانه رو اماده كنم.

كاي دوباره خم شد و بوسه اي به لب هاش زد:موافقي بريم پياده روي توي راه برگشت هم خريد كنيم؟؟؟

Return of the rain Where stories live. Discover now