_از اين طرح قبلا يه مدل كوچيكشو توي شيكاگو براي يه ساختمون اداري استفاده كردن،نه دقيقا اين ولي خيلي شبيهشه....
كاي كلافه نفس عميقي كشيد: هيونگ داري ميگي شبيهشه توي اين دنیا خيلي ساختمون ها هستن كه شبيه همن و هيچ مشكلي هم نداره ...به هر حال ايدمون متفاوته.
_جونگين قبلا هم گفتم ايدت خوبه ولي طرح هات نه چرا بحث ميكني؟؟؟
كاي در حالي كه جلوي ميز كيونگسو ايستاده بود كمي به سمت ميز خم شد دست هاشو روي ميز گذاشت:اين سومين طرحمه كه توي اين يك ماه كشيدم و هر بار ايراداتي غير منطقي ازشون گرفتي....
كيونگسو نگاهشو از برگه ها گرفت و به چشم هاي كاي خيره شد:هيچوقت يادت نره،هيچ ادمي هيچوقت كامل نيست ...
درسته تو طراح خوبي هستي اما اين دليل نميشه هر چي ميكشي قابل قبول و بدون ايراد باشه...
كاي دست هاشو از روي ميز برداشت و در حالي كه به کيونگسو خيره بود برگه هاشو از روي ميز جمع كرد:باشه يكي ديگه ميكشم.
و به طرف ميز خودش رفت....
حدود يك ماه از كارش توي شركت ميگذشت....
روز سوم بود كه كيونگسو پرژه اي رو بين كل اعضاي تيم تقسيم كرد و طراحي نماي بيروني رو به كاي سپرده بود...
ايده اوليه كاي رو به راحتي قبول و استقبال كرد...
اما تا الان سه تا طرحش رو رد كرده بود....
هر دفعه هم ايراداتي خيلي جزئي و بدون منظق روي طرح ها گذاشت و كاي رو مجبور كرد يكي ديگه بكشه ...
دليلش رو نميدونست اما حس ميكرد كيونگسو داره باهاش لج ميكنه..
قبول داشت ممكنه طرح هاش ايراداتي داشته باشن اما ميشد برطرفشون كرد و نياز به طرح جديد نبود ....
اما كيونگسو قانع نميشد...
روز هاي اول تيفاني بهش اميد ميداد و ميگفت اين به دليل سخت گيري كيونگسو روي كاره...
اما كم كم اون هم متوجه برخورد هاي غير عادي دوست پسرش شده بود.
با كلافگي روي صندليش نشست و سرش رو روي ميز گذاشت:نميفهمم چرا اينقدر بهم گير ميده....
سهون يكي از همكار هاي كاي كه روبه روي اون مينشست
و به سرعت با كاي صميمي شده بود گفت:نماي بيروني خيلي مهم كاي،قسمت سخت كار رو به تو داده و خوب بايد انتظار داشته باشي بهت سخت بگيره...
كاي با اخم هاي بانمكي كه روي صورتش بود به سهون نگاه كرد:تو ديگه چرا؟؟؟
اين طرح سومي خيلي عالي بود فقط داره الكي شلوغش ميكنه..فقط چون يه ساختمون كوچيك توي شيكاگو طرحش مشابه طرح منه...حتي دقيقا هم مقل هم نيستن فقط مشابه ان..
YOU ARE READING
Return of the rain
Fanfiction☁️نام: بازگشت باران☔️ ⛈كاپل: كايسو🐻🐧 ☁️ژانر: رمنس_ روانشناسي _ درام_ روزمره_اسمات ⛈وضعيت: تمام شده خلاصه فيك📝: كي گفته خاطرات با ارزش ترين دارايي ادم هاست؟؟ كي ميتونه ثابت كنه خاطرات هيچوقت فراموش نميشن؟؟ خاطرات اغلب فراموش ميشن چون....خيلي وق...