من

220 53 3
                                    

پلیور رو توی دستم فشردم و به ساعت نگاهی کردم
₩سوهو هیونگ؟
+ب بله؟
₩جوابتون آماده است دکتر داخل اتاق منتظرتون هستن
+مم.. ممنون
با لرز سمت اتاق دکتر رفتم و در زدم
٪بفرمائید داخل
در اتاق رو باز کردم و سمت صندلی جلوی دکتر رفتم
آروم روش نشستم و به دکتر نگاه کردم
₩آقای جون میون... نمی دونم چطوری بگم ولی.....متاسفانه شما سرطان خون دارید! چرا زود تر اقدام نکردید؟ با این علائم کاملا واضح بوده شما مریضی سختی دارید!
با صدای بغض آلود گفتم
+نمی تونستم بیام... فکر نمی کردم جدی باشه
₩با این حال می تونید شیمی درمانی کنید! برگه رو ببرید پذیرش مراحل رو انجام بدن
+میشه راجع بهش فکر کنم

دکتر متعجب نگام کرد و بعد با آرامش گفت
₩من چیزی از زندگی شما نمی دونم ولی در این حد بگم که باید تلاش ....
+بحث این نیست....
₩پس اگه مالی هستش....
+اینم نیست.... فقط میشه فکر کنم؟

دکتر سری تکون داد
₩ولی بهتون میگم اگه تا ۲ ماه دیگه شیمی درمانی رو انجام ندید شاید دیگه امیدی نباشه
+چشم...ممنون
با سرعت نسخه رو برداشتم و از مطب خارج شدم

باید چی کار کنم؟
باید با کریس صحبت کنم....شاید اجازه داد برم شیمی درمانی
هر چی نباشه دوستم داره

شرکت کریس با درمانگاه فاصله زیادی نداشت و البته منم ماشینی نداشتم

آروم درب ورودی اصلی رو باز کردم
شرکت بزرگی بود اما ارباب رجوع زیادی نداشت
به سمت منشی که کنار در اتاق کریس نشسته بود رفتم
انتظار دیدن منو نداشت... جا خورده بهم نگاهی کرد و بلند شد
$سس..سلام آقای هیونگ... اومدید دنبال همسرتون؟
+ب..بله
$راستش ایشون... توی جلسه هستن... متاسفم
+ولی من کارم خیلی واجب و مهمه
$متاسفم داخل شرکت نیستن برای قرار داد... رفتن یه شهر دیگه!

متعجب نگاهش کردم و بعد سری تکون دادم

کریس در طول ماه فقط یک شب خونه میومد
اوایل زندگی مون این شکلی نبود
کریس کارمند ساده اداره توضیع محصولات غذایی بود
ولی کم کم تبدیل به رئیس شعبه و بعد بخاطر موقعیت های کاری عالی که برای شرکت انجام ایجاد کرده بود مدیر عامل شد و الان کل زنجیره پخش رو توی دست داشت!

اون موقع ها زندگی بهتری داشتیم
با پول اولین کتابی که فروختم و تمام حقوق دو سال کریس یه خونه کوچیک خارج از شهر خریدیم
من عاشق طبیعت بودم اما کریس علاقه ای به "زندگی کردن داخل جنگل" نداشت
بعد از چند سال کریس بخاطر کارش یه خونه داخل شهر خرید و تنهایی اسباب کشی کرد به اونجا
و فقط ماهی یک بار پیش من میومد و همون روز هم کمتر از ۴ ساعت میتونیم با هم باشیم چون معمولا بعد از کار خسته بود و بیشتر زمان ها میخوابید

جدیدا صبح ها سر درد بدی می گرفتم و حالت تهوع شدید داشتم و اغلب خوب بالا میاوردم
و به شدت خون دماغ میشدم و سر گیجه می گرفتم
و صد البته که به کریس نگفتم... نمیخوام بخاطر من اذیت بشه و از کار هاش عقب بمونه

شکوفه 桜 サクラWhere stories live. Discover now