من

195 40 9
                                    

با عجله بلند شدم و لباس هام رو عوض کردم
ترس بدی به وجودم افتاده بود و به شدت نگران بودم
!کجا میری؟
مین هو در حالی که ملحفه رو دور خودش می پیچید بهم نگاه کرد
-میرم پیش سوهو
!چی؟ هنوز می خوای بری؟؟؟
-دیشب دیگه تمومش کردیم

مین هو خواست چیزی بگه که منصرف شد
- خونه و ماشینی ای که برات خریدم برای خود... دیگه ولی بهم زنگ نمی زنی
!ب..باشه... ولی خیلی نامردی
-میدونم.... از وقتی به سوهو خیانت کردم می دونستم

سمت کیفم رفتم و برش داشتم و بدون توجه به حرف های مین هو از در بیرون رفتم

سمت ماشینم رفتم و اولین کاری که کردم شماره بکهیون رو با خط جدیدم گرفتم و روی بلند گو گذاشتم
بعد از چند ثانیه با مشت توی فرمون کوبیدم
-بردار دیگه....
و تلفن قطع شد
دوباره تماس گرفتم و سرم رو توی فرمون کوبیدم
+تو رو خدا بردار....
&بله؟
با شنیدن صداش با استرس گوشی رو از حالت بلند گو  در آوردم و کنار گوشم گذاشتم
- لطفا قطع نکن
&کریس تویی؟؟؟ مگه دیشب سوهو نگفت نمی خواد باهات حرف بزنه
-بگو کجاست! لطفا... فقط یبار برم پیشش... اگه نبخشید منو دیگه قول نمیدم هیچ کاری باهاش نداشته باشم
&از من نشنیده میگیری... چون چانیول عصبی میشه بفهمه من بهت گفتم... رفته خونه خودتون... می خواست برات غذا درست کنه آخرین بار
- مرسی... بکهیون ممنون... واقعا ممنون
&فقط چون منو چانیول رو به هم رسوندی کمکت کردم... و برای اینکه زندگی تون برای منم مهمه
-ممنونم بکهیون... واقعا دیگه قطع امید کرده بودم
&برو متقاعد اش کن...  میدونم تو اهل خیانت نیستی... و می دونم سوهو می بخشت
-بازم ممنون...
&خداحافظ
-خداحافظ

بعد از قطع کردن مکالمه ماشین رو روشن کردم و سمت خونه راهی شدم
**************************************
- حالا تو بیا...
&من هیچ علاقه ای به ملاقات آقای پارک ندارم.... با اجازه ات کلی کار ندارم باید برای نهایی ها بخونم
-مگه چقدر وقتت رو می گیره! عه ایناهاش! چانیول!!!!!
چانیول بلند شد و سمت من که داشتم بکهیون رو می کشیدم برگشت
$سلام
-سلام... خب بکهیون این چانیوله عمون رتبه اول مدرسه... چانیول اینم  بکهیون رتبه دوم مدرسه ست ولی خیلی باهوشه

بکهیون رو به جلو هدایت کردم و لبخندی زدم
بکهیون با بی میلی گفت
&سلام
چانیول پوزخندی زد و گفت
$سلام dul-hiung!( رتبه دوم)

بکهیون سرش رو بالا آورد و عصبی گفت
&من دوم نیستم... فقط بد شانسم
$هر چی تو بگی dul-hiung!
بکهیون عصبی سمت چانیول رفت و من بین شون رو گرفتم
- دعوا نکنید دیگه... هنوز یه دقیقه است همو دیدین
&اخه بهم میگه رتبه دوم
$خبر است میگم دیگه... هم تو درس دومی.... هم تو قد...
**************************************
یاد زمانی افتادم که بکهیون و چانیول همیشه دعوا می کردن و رقابت می کردن... ولی یروز بزور چانیول رو متقاعد کردم بره و اعتراف کنه و در پی اون اعتراف زندگی که الان دارن رو به دست آوردن

جلوی در خونه ترمز کردم و کلید هام رو برداشتم و سمت در رفتم
اول زنگ خونه رو زدم که کسی در رو باز کرد
نگران در رو با کلید باز کردن و وارد خونه شدم

تلفن خونه مدام در خال زنگ زدن بود و اثری از سوهو نبود
-سوهو... سوهو خونه ای؟
بی توجه به صدای تلفن توی آشپز خونه رفتم و دیدم اونجا هم نیست
به شدت نگران بودم... حس خیلی بدی داشتم... انگار اتفاق بدی قرار بود بیوفته
سمت اتاقمون رفتم و در رو باز کردم
سوهو خیلی آروم و روی تخت خوابیده بود و نور ار پنجره روی صورتش افتاده بود
با اینکه لاغر شده بود و زیر چشم هاش گود افتاده بود اما همچنان به شدت زیبا بود
سمتش رفتم و کنارش نشستم
آروم دستم رو روی دستش گذاشتم که دیدم به شدت سرده
با نگرانی صداش زدم و تکونش دادم
-سوهو... سوهو...
رفته رفته صدام بلند و بلند تر میشد و من نگران تر از قبل
-سوووهووووو!!!!
**************************************
(دو روز بعد)
با چشم های پر از اشک سوار ماشین شدم
بی اختیار شروع به مشت زدن به فرمون کردم و بعد محکم سرم رو توی فرمون کوبیدم
- فقط ۲۰ دقیقه... فقط ۲۰ دقیقه زود تر.... اگه...
بخاطر بغض بد گلوم نتونستم ادامه بدم
-اگه.... با مین...هو....
و دوباره سرم رو توی فرمون کوبیدم
بی اختیار گریه می کرد و خودم رو سر زنش می کردم
اگه زود تر فهمید ها بودم
اگه اون شب کتکش نمی زدم
اگه صبح اون روز با مین هو بخوابیده بودم....

با صدای ضربه به شیشه ماشین سرم رو بلند کردم و در رو باز کردم
چانیول در حالی که سارا رو بغل کرده بود و بکهیون کنارش بود و هر دو لباس سیاه پوشیده بودن کنار ماشین ایستاده بودن

بلند شدم و به ماشین تکیه دادم
-چیه؟
$من تو رو مقصر می دونستم... ولی...‌
چانیول دستش رو جلوی دهنش گذاشت و مشخص بود بغض بدی توی گلوشه
- اره من مقصرم... ایکاش هیچ وقت توی زندگی سوهو نمی اومدم
&این حرف رو نزن... من می دونم تو خیلی سوهو رو دوست داشتی... سوهو هم تو رو خیلی دوست داشت.... فقط اومدیم تسلیت بگیم... و بگیم مقصر تو نبودی...
-ولی من بودم... من اگه زودتر می رسیدم...
چانیول وسط حرفم پرید و گفت
$اگه اینجوری فکر کنیم همه مقصریم... فقط بیا فکر کنیم الان روحش در آرامش

بی اختیار شروع کردم به گریه کردن
دلم گرفته بود.... بخاطر اشتباه بزرگ من الان سوهو زیر خروار ها خاک بود... و تنها چیزی که از خودش به جا گذاشته بود نامه اش به من بود
&گریه نکن... لطفا... حداقل نزار اون دنیا ناراحت بشه... ما باید بریم دیگه...
- باشه... ممنون اومدید
$اگه چیزی خواستی.... بهمون بگو
- باشه
دوباره سوار ماشین شدم و بکهیون و چانیول سمت ماشین خودشون رفتن

حرکت کردم و سمت درخت ساکورا رفتم
جایی که همدیگه رو دیده بودیم
با هم قرار می زاشتم
با هم ازدواج کردیم
و جایی که برای همیشه قراره بمونه

ماشین رو خاموش کردم و از ماشین پیاده شدم
سمت قبر سوهو رفتم و کنارش نشستم
امیدوارم حداقل الان خوشحال و راحت باشه
- ببخشید فراموش کردم چقدر عاشقتم... ببخشید
**************************************

خب این رمان یا بهتر بگم می مینی رمان تموم شد
ببخشید اگه ناراحت شدید
ببخشید خیلی کوتاه بود
ولی یه فصل دوم داره که کلا راجع به دو نفر دیگه ست
اون رو یه رمان جدا می زارم ولی اسمش همینه

وت و نظر فراموش نشه 🌸♥️

لطفا داستان رو به اشتراک بگذارید🌸♥️

شکوفه 桜 サクラWhere stories live. Discover now