هری اون شکاف رو درست چند ثانیه قبل از اینکه دریکو ببینه، دید.
پاتیلشون داشت منفجر میشد.
اون و ملفوی هردو خم شدن تا بال سوسک رو بردارن و-
"بووووووووم!!!!"
ده دقیقه قبل
چشمهای سرد و مشکی اسنیپ توی کلاس چرخید: "امروز میخوایم معجون اتصالِ فریبنده درست کنیم. کسی میدونه اون چه معجونیه؟"
دست هرماینی توی هوا پرت شد و کاملا واضح بود اسنیپ اونو نادیده گرفت.
"هیچکس؟"
هرماینی نفسش رو بیرون داد و سرجاش وایساد.
"خانم گرنجر؟"
هرماینی به اسنیپ زل زد: "ما الان سال هشتمیم، سال آخرِ منه و من خیلی بیشتر از تو ترسناک شدم، پس بهت پیشنهاد میدم دهنت رو ببندی و بذاری حرفمو بزنم."
دهن اسنیپ از تعجب باز موند.
"مجعونِ اتصالِ فربنده یه معجون مثل معجون عشقه. با این تفاوت که، بر عکس معجون عشق، این معجون فقط روی کسایی تاثیر میزاره که واقعا از درون درگیرِ شخصی شده باشن. این معجون به مدت ۲۴ ساعت روحهاشون رو به هم متصل میکنه، طوری که برای عشقشون کاری از دستشون بر نمیاد. بیشتر هم برای اینکه بفهمیم کسی از ما خوشش میاد یا نه استفاده میشه."
هرماینی دوباره به اسنیپ زل زد و سرجاش روی صندلی نشست.
دهن اسنیپ قبل از اینکه سرش رو تکون بده فقط برای یک لحظه کار کرد: "درسته، خانم گرنجر، ممنونم ازتون. همتون قراره یکی از اونها رو که فقط ده دقیقه تاثیر دارن درست کنید و روی یارتون امتحانش کنید. مواد و مراحل روی تخته نوشته شده. اگه پاتیلتون با منفجر شدن فاصلهای نداشت، بال سوسک میندازید توش و ادامه میدید. شروع کنید."
هری بلند شد و مواد رو سر میزی که با ملفوی شریک شده بود آورد.
ملفوی هیچی نگفت و مشغولِ خُرد کردنِ دمِ اژدها شد.
خرد کردن و ریختنشون توی پاتیل فقط ۵ دقیقه طول کشید و بعد اون اتفاق افتاد.
هری اون شکاف رو درست چند ثانیه قبل از اینکه دریکو ببینه، دید.
پاتیلشون داشت منفجر میشد.
اون و ملفوی هردو خم شدن تا بال سوسک رو بردارن و-
"بووووووووم!!!!"
اون دوتا پسر با ترس به دستهاشون نگاه کردن.
کلِ افراد حاضر توی اون کلاس به اونها زل زده بودن.
دریکو ملفوی و هری پاتر در حالی که دستهاشون توی دست همدیگه بود، به هم چسبیده بودن.
---
این یه مقدمهی کوچیک و کوتاه ازش بود.
امیدوارم دوسش داشته باشید. ^-^All the love♡♡
•Edited•
CZYTASZ
Hold My Hand [Persian Translation]
Fanfictionتوی کلاس معجونها یه چیزی درست پیش نرفت و باعث شد هری و دراکو برای یک ماه دستهای همدیگه رو بگیرن. دوتا دشمن مجبور شدن یه اتاق داشته باشن، سر یه میز بشینن و کلاسها رو با هم شرکت کنن. تنش بینشون زیاد شده ولی آیا اون دو نفر میتونن از پسش بر بیان؟ و م...