Chapter 4 - Issues

1.1K 247 86
                                    

بعد از اینکه پسر‌ها همه وسایلشون رو توی کمد گذاشتن دوباره روی تخت نشستن.

ملفوی با خودش غر زد: "مادرم قراره چه فکری دربارم بکنه؟ باعث شدم بین این همه آدم به تو بچسبم."

هری سریع صورتش رو سمتش برگردوند: "من زندگی لعنتیت رو نجات دادم ملفوی، همونطور که مال بقیه‌ی دنیای جادوگران رو نجات دادم." خیلی سرد بیان کرد: "مامانت، و تو، باید خیلی ممنون هم باشید."

پسر بلوند کلماتش رو به صورت هری پرتاب کرد: "خب تو حتی مادر هم نداری، پاتر، پس چطوری میتونی درک کنی؟"

هری بدون اینکه فکر کنه ری‌اکشن نشون داد. سعی کرد دست راستش رو عقب ببره تا بعدش بتونه مشتی توی صورت دریکو بخوابونه، ولی به جاش دقیقا همون موقعی که دستش رو کشید، درد سوزانی توی بدنش پخش شد. هردوی اون‌ها فریاد زد و به خاطر درد بازوهاشونو گرفتن.

دریکو لبش رو از درد گاز گرفت. "خدای من، دردش به اندازه‌ی دردِ نشانِ تاریکی بد بود."

چند لحظه گذشت، دریکو تازه فهمید چی گفته و صورتش کمی سرخ شد: "فراموش کن چی گفتم."

هری به ساعد چپ ملفوی خیره شد، همونی که به دست راست خودش چسبیده بود. آروم دست چپش رو نزدیک کرد و وقتی فهمید ملفوی جلوش رو نمیگیره آستینش رو بالا زد‌.

نشان سیاه اونجا روی پوستِ سفیدش کشیده شده بود.

زمزمه کرد: "فراموش کرده بودم."

ملفوی ساکت بود ولی یکم بعد زمزمه کرد: "کاش میتونستم فراموش کنم."

هری با حواس پرتی چشمش رو روی اون مار سیاه حرکت داد و زمزمه کرد: "ما هممون زخم‌های خودمون رو داریم."

ملفوی ریشخندی کرد: "خب هممون به خاطر زخم‌هامون معروف نیستیم."

هری سری تکون داد: "من زخم‌های بیشتری دارم، زخم‌هایی که بیشتر مردم ازشون خبر ندارن.:

ملفوی چشماش رو توی کاسه چرخوند: "ببین، اگه این یه چیزی تو مایه‌های 'قرمان تاریکی با زخم‌های کوچیک درونی' باشه، دلم میخواد-"

"نه،" هری حرفش رو در حالی که لبخند میزد قطع کرد. هری از اینجور بحث‌هایی که ملفوی رو دوستانه دست مینداخت به بحث‌هایی که مثل جنگ با چوبدستی‌هاشون بود، ترجیح میداد.

"زخم‌هایی که دارم بهشون اشاره میکنم روی همون دستیَن که به دست تو چسبیده."

ملفوی دست‌هاشون رو بالا آورد و دستِ هری رو چند لحظه با دقت نگاه کرد قبل از اینکه اون خراشیدگی‌های سفید کمرنگ روی دستش رو ببینه.

من نباید دروغ بگم.

"پاتر،" ملفوی در حالی که شوکه شده بود زمزمه کرد: "تو ... تو اینکارو با خودت کردی؟"

Hold My Hand [Persian Translation]Where stories live. Discover now