17- هرچیزی اولین باری داره.

1.7K 309 470
                                    

× دید سوم‌ شخص ×

جف در حالی که کت روشنش رو با کلافگی از تن در می اورد وارد خونه شد و اون رو روی کاناپه پرت کرد. میدونست کارن چقدر روی مبلمانش حساسه اما حالا که همه تازه از بیمارستان به خونه رسیده بودن هیچکس توان مخالفت با یکم بی نظمی رو نداشت‌‌.

کارن کمی‌ کنار کشید تا شاید لیام به طبقه بالا بره و تو اتاق قدیمیش که حالا تبدیل به اقامت گاه موقت ولیحا و دنیا شده بود استراحت کنه اما لیام با خستگی خودش رو روی کاناپه انداخت.

از خدا ممنون بود که بقیه همچنان خونه مامان بزرگ موندن و خونشون غرق سکوته؛ نمیدونست باید چطوری با خانوادش روبرو بشه.

ک- من نگرانم جف

مرد که اخم عمیقی روی پیشونی چروک شده‌اش شکل گرفته بود سری تکون داد و دستی لای موهای جو گندمیش کشید. درست همون عادتی که لیام هم همیشه موقع استرس تکرارش میکرد:

ج- برای چی؟

کارن روی مبلی کنار لیام نشست و پاهای خسته‌اش رو دراز کرد.

ک- برای همه این اتفاق ها. چرا آخه همون اول ما رو در جریان نزاشتی پسرم؟

لیام که میدونست این بحث ها غیر قابل اجتنابن آهی کشید و با دست چشم های خسته‌اش رو مالید. انقدر پلک هاش سنگین بودن که نمیدونست چطور بیدار مونده.

ل- چی باید میگفتم مامان؟ تهدید کرده بود اگه به کسی چیزی بگم پدر رو تو کل انگلستان بدنام میکنه!

با بی حسی گفت و دستی به گردنش کشید.

کارن که مشخص بود برای بار چندهزارم در شرف گریه‌ست با دستی لرزون گوشه دامنش رو صاف کرد تا خودش رو مشغول به چیزی نشون بده:

ک- آخه..

جف که از حرف های احساساتی و بی‌فکر همسرش حوصلش سر رفته بود پوفی کشید. کلافه دو دکمه اول پیراهنش رو باز کرد و دستش رو پشت مبل انداخت:

ج- اما من شک دارم قضیه فقط همین باشه لیام، اصلا جور در نمیاد!

پسر پاهای بلندش رو روی میز دراز کرد و گردن دردناکش رو برای دیدن پدرش چرخوند:

ل- چی جور درنمیاد؟

برخلاف پدر و مادرش که به هول و ولا افتاده بودن استرسی نداشت، چون دیگه قرار بود چی بدتر از این بشه!؟

ج- لیام اون مردک این همه تلاش و تهدید کرد تا با دخترش ازدواج کنی، حالا سر یه تصادف ساده که حتی تقصیر تو نیست داره این بازی هارو درمیاره. به نظر تو عادیه؟

جف نفهمیده بود که تو نقش روانشناس نمونه‌اش فرو رفته و داره زندگی پسرش رو درست مثل یه پرونده جدید مطالعه میکنه. فقط یک عینک مطالعه و روپوش سفید رو کم داشت.

،،Darken/Ziam,,Where stories live. Discover now