36- فرصت چشیدن شراب ناب

710 136 156
                                    

صدای‌ پیچیدن زنگ در باعث میشه تا حوله رو از موهای خیسم فاصله بدم و روی تخت بندازم.

همزمان با سرازیر شدنم از پله ها لیام در ورودی رو باز میکنه و با لبخندی سه تا مردی که باکس آب‌جو و جعبه های بزرگ پیتزا از یه بند معروف به دست دارن رو به داخل اتاق هدایت می‌کنه.

دونفر اول هری و لویین اما نفر سوم رو نمیشناسم.

ه- هی زد

ل- زین!

لبخندی گوشه لبم میشونم و پیشقدم میشم تا باهاشون دست بدم و به نشونه صمیمیت دستی پشت کمرشون بزنم.

لویی بر خلاف تمام دفعاتی که دیدمش لباس های رسمی به تن نداره. جامپر آدیداس طوسی رنگ به همراه جین ذغالی و پاره به تن داره که باعث میشه با لوییِ توی ذهنم کمی تفاوت پیدا کنه.

هری هم مثل لویی لباس هاش‌ رو به لباس های راحت تری تغییر داده. پیرهن آستین کوتاه مشکی رنگی که با گل های درشت قرمز تزیین شده به همراه جین تنگی که پاهای استخونیش توش خودنمایی میکنن.

هری کتش رو روی دسته مبل میندازه و دستی به فرهای بهم ریختش میکشه. در این حین لیام قدمی به جلو برمیداره و به نفر سوم که نمیشناسمش اشاره میکنه:

ل- ایشون نایل هستن، از دوست های جدید و مشترک ما

دوست مشترک؟
پس چرا اون موهای قهوه ای که انتهای ریشه هاشون ته رنگ بلوند داشتن انقدر آشنا به‌ نظر میرسیدن؟

سعی میکنم افکاری که به ذهنم حجوم اوردن رو نادیده بگیرم و دست های گرم و مردونه‌ اون پسر رو به نشونه صمیمیت توی دست میگیرم.

ن- درست همونطور که هری تعریفت رو کرده بود! خوشبختم، زین

لهجه انگلیسی جالبش که به نظر میرسه اسکاتلندی یا ایرلندی باشه -چون تو تشخیص لهجه ها افتضاحم-‌ نظرم رو جلب میکنه.

رو به چشم های درشت و مهربونش لبخند محوی میزنم و دست خنکش رو میفشارم.

لیام پسر ها رو به هال راهنمایی میکنه و من باکس شیش تایی آبجو رو از دست هری و لویی میگیرم و به آشپزخونه میبرم. با در اوردن چاقویی از توی کشو به جون پاره کردن باکس و در اوردن بطری های شیشه‌ای میوفتم. حس میکنم نیاز به زمان برای فکر کردن دارم اما فکر نکردن برام خیلی بهتره.

هنوز چند دقیقه از خلوت با افکارم نگذشته که لیام با پلاستیک های توی هر دوتا دستش وارد میشه و اون هارو روی کانتر میزاره.

،،Darken/Ziam,,Место, где живут истории. Откройте их для себя