24_ملت رد دادن

141 26 46
                                    

یوسف(یونگی) روی تختش دراز کشیده بود و داشت به اخرین چت هاش با هادی نگاه میکرد و دلش عجیب براش تنگ شده بود؛ میدونست احتمالآ رفته شمال، میخواست دنبالش بره ولی نمیتونست باید پیش مهوش میموند.

 با پیامی که تو گروه گل پسرای محله اومد یوسف(یونگی) بی حوصله وارد گروه شد.

جمشید(جیمین) : خب به احتمال 99 درصد مراسم عقد و نامزدی خیلی کوچیک در جمع خانوادگیشون برگذار میشه بیاین برای مراسم عروسی خودمون رو اماده کنیم.

کیارش(کریس): بیایین یه گروه با دخترام بزنیم

 کوروش(کای) : دخترای محله بغلیم اد کنیم

داریوش(کیونگسو) : اره حتما تا شاهد لاس زدنت باشم

یوسف(یونگی) در جواب داریوش نوشت: تورو ریموو میکنیم تا نخونی پیامارو خوبه؟

کسری(کوکی): اقا من یه ایده دارم بیاین لباسای ست انتخاب کنیم

بابک(بکهیون): من گروهو میزنم دخترارو اد کنید

محمدرضاک(چانیول): زودددددددددددددددد باشینننننننننن

*گروه زوجین توسط بابک ایجاد شد*

یوسف(یونگی) با بی حوصلگی توی گروه جدید نوشت: هادی رو اد نکردین

جمشید(جیمین) : فکر نکنم آن بشه ولی خب ادش میکنم

وحید(تهیونگ) با اد کردن پریوش؛ و پری هم با اد کردن مهوش و به همین فرمون کل دخترای محله بغلی اد شدن توی این گروه به غیر از ترشیده ها که البته الان ترشیده نبودن.

پریوش نوشت: خب الان میخواین چیکار کنین؟

 جمشید(جیمین) نوشت: خب اونای که میخوان میتونن با رلشون لباسای ست بگیرن و خیلی سوسکی بگن با همیم

 ناصر(نامجون): قول میدم نزنمت ولی تو ویلا گوش وایساده بودی؟

 جمشید(جیمین): نه بابا من غلط بکنم داداش

 جمال(جین): دوستان گوش کنین این ایده از اول برای ما دوتا بود

 وحید(تهیونگ): جوون جمال جان قبلا انکار میکردین با همین الان چیشده؟

بابک(بکهیون): برادر خنگ من همه تغییر میکنن

حمیرا(هالزی): اره دقیقا نمیبینی خانواده این دوتا چه ریلکسن؟ بعید نیست عروسی بعدی همگی کانادا نباشین

 ناهیده : فعلا که چیزی معلوم نیست

نیما(جینیونگ): من دارم درست میبینم واقعا دوتا خانواده دارن از پسراشون به خاطر اینکه باهمن حمایت میکنن!!

بهرام(جه بوم): نیما؟! حالت خوبه؟ الان قرن 21 هستیما

 جواد(جکسون): عجیب نیست...داداش خودم باید ساقدوشت باشما

Welcome to the mahaleWhere stories live. Discover now