4_آقا وحید کیه؟

412 96 38
                                    

_ببخشید آقا وحید کیه؟؟

کله همه پسرا به طرف منشاء صدا برگشت و با دیدن یه دختر خوشگل و ناناس و زیبا دهنشون باز موند.
وحید(وی) سریع بلند شد و گفت:جان دلم وحید منم...بفرمایید
دختر دستاشو بالا آورد و به کیسه های توی دستاشو نشون داد و گفت:حاجی‌ گفتن براتون بیارمش
وحید با لبخند پهن کیسه هارو از دست دختر گرفت و گفت:ای قربون دستت، داشتیم هلاک میشدیم...
دختر لبخند بزرگی زد و گفت:نوش جانتون
یوسف (یونگی)، هادی(هوسوک) رو هل داد جلو و گفت:برو نوشابه بخر زود، خشک از گلومون پایین نمیره.
هادی (هوسوک) چشم غره ای به یوسف رفت ، بلند شد و رفت تا از مغازه صیفی نوشابه بیاره.
وحید مثل دیوانه ها به دختر خیره شده بود گفت:شما شام خوردین!؟
دختر شالشو درست کرد و سرشو تکون داد و گفت:با اجازتون باید برم
وحید غذاهارو زمین گذاشت و دستشو به طرف دختر دراز کرد و گفت:خوشگل اسمتو نمیگی!؟
دختر نوچی کرد با قدم های سریع خودشو به دورترین نقطه دید رسوند و از دست وحید فرار کرد.
دختر که رفت وحید دستشو روی قلبش گذاشت و گفت:بردتش..دلمو ...
داریوش(دی او) جلو اومد و یه پس گردنی به وحید زد و گفت:بی جنبه...
وحید کنار داداشش نشست و گفت:دلم برددد
  داریوش همه غذاهارو به پسرا داد و و خودشم کنار کوروش نشست و غذاش رو باز کرد.
یاشار(یونگجه) با دیدن قیمه پوفی کشید و گفت:فکر میکردم حاجی بهمون کبابی چیزی بده...هعی فکر کنم تا اخر محرم فقط قیمه بخوریم
ناصر(نامجون) قیمه و برنج و قاطی کرد و گفت:برو خداروشکر کن اینو بهمون داده اگه دست صیفی بود گشنه میموندیم ...اینم دست پخت جماله(جین) خیلیم خوبه
کوروش(کای) اخم کرد و گفت:اره دیگه عمه من بود چند ساعت تو آشپزخونه داشت برنجو دم میگذاشت!؟
بابک(بک) خندید و گفت:دست عمت درد نکنه.
داریوش(دی او) چشم غره ای رفت و شروع کرد به خوردن غذاش؛ هادی(هوسوک) با لبخند بزرگ به جمع بزرگشون برگشت و نوشابه رو وسط گذاشت و گفت:همسایه های جدیدمون رو دیدین!؟
وحید(وی) دوباره دستشو روی قلبش گذاشت‌ و گفت:خیلی خوشگل بود قلبم رو برد.
یوسف(یونگی) یه لیوان نوشابه مشکی برای خودش ریخت و گفت:ما که چیزی ندیدیم
وحید یهو صاف نشست و گفت:نباید ببینی اون الان دوست دختر منه.
همه پسرا درحالی که یه قاشق برنج قیمه میذاشتن دهنشون به دعوای بین یوسف(یونگی) و وحید(وی) نگاه میکردن.
یوسف خندید و گفت:ببین وحید...نذار اون روی وحشیمو ببینیا..به سن تو نمیخوره این حرفا...
یاشار سریع گفت:اقایون دو تا دختره ....یکی برای تو یکی برای وحید...دعوا نکنید.
وحید بدون اینکه غذاشو بخوره بلند شد و گفت:نشونت میدم من زودتر مخ این دخترو رو میزنم....
بابک با صدای بلندی کفت:داداش بیخیال.
ولی وحید صداشو نمیشنید و با قدم های سریع خودشو به خونه میرسوند.
وقتی داشت از جلوی مغازه صیفی(لی سومان) رد میشد دوتا مرد جدید رو دید و حدص زد که اونا همسایه های جدیدشون باشه.
جلو رفت و با لبخند گفت:سلام.
صیفی چشماشو تنگ کرد و گفت:سلام وحید...تو کجا اینجا کجا!؟
وحید سرشو بالا اورد و به صیفی نگاه کرد و گفت:اومدم ببینم کمکی نمیخوای!؟
صیفی سری تکون داد و گفت: کاری ندارم ...اینا همسایه های جدیدمونن...آقا جعفر و حمید
وحید دستشو جلو برد و گفت:از آشناییتون خوشبختم...وحید هستم
اقا حمید لبخندی زد و گفت:میشناسیمت..فردا تو مسجد میبینمتون
وحید سرشو تکون داد و گفت:خوشحال میشم.
صیفی دستشو به کمر وحید زد و گفت:برو ببین دختر آقا جعفر چیزی نمیخواد، تو مغازس...
_چشم...
وارد مغازه شد و با دیدن همون دختر خوشگل و ناناس که سبد خریدشو داره بین قفسه ها میچرخونه و چیزای که میخواست رو توی سبد میذاشت چشماش برق زد.
وحید دستی به موهاش کشید و دکمه اول پیرهنشو باز کرد و استیناشو بالا داد و لبشو گاز گرفت و جلو رفت و به سبد چرخدار دختر تکیه داد و گفت:چه زود همو دیدم
دختر با چشمای گرد به وحید نگاه کرد و گفت:چه عجیب‌...
وحید رو کنار زد و دوباره شروع کرد برداشتن خوراکی؛ وحید نوتلا رو برداشت و گذاشت توی سبد دختر و گفت:به حساب من.
دختر با اخم نوتلا رو به دستای وحید داد و گفت:نمیخوام
وحید نفس عمیقی کشید و پشت دختر راه افتاد و گفت:اسمتو‌ نمیگی!؟
دختر بستنی رو برداشت و گفت:چرا اصرار میکنی!؟
وحید جلوی دختر ایستاد و گفت:میخوام برم به پلیس شکایت کنم
دختر با چشمای بزرگش به وحید خیره شد و گفت:چیزی زدی!؟
وحید گفت:دلمو بردی دختر...
دختر سبد رو جلوی صندوق برد و گفت:حسابشون میکنید!؟
وحید لبخندی زد و گفت:البته....
*پریوش بیا بریم دخترم
_چشم بابا...
پریوش کیسه های خرید رو به دستای باباش داد و از مغازه بیرون رفتن.
~~~~~
انرژی برای آپ ندارم:(
چرا ووتا اینقدر پایینه؟!
به دوستاتون معرفی کنید فیکو و نظرتون هم بگین:)
برای قسمتای بعدی درخواستی هم قبول میکنم😂
به بههه پریوش جانمون دل وحیدمو بردهههه😂😂
پریوش چه بد کرد شوهر کرد😂😂تنها منم که این اهنگ داره پخش میشه تو ذهنش؟!
حالا بیا وسط💃
خبب امیدوارم این پارتو دوست داشته باشین💜💜

Welcome to the mahaleWhere stories live. Discover now