Chapter 8

52 17 62
                                    

بعد از اینکه همشون سرِ تیکه‌ی آخر پیتزایی که روی میز بود دعوا کردن رزالین چاقو رو آورد و بعد از تیکه تیکه کردنش هرکدوم یدونه ازش برداشتن.

"اوه ... این بهترین پیتزایی بود ... که میتونستم توی کل زندگیم بخورم ..." سیریوس با دهن پر گفت و باعث خنده‌ی بقیه شد.

"خب فکر کنم دیگه وقتش باشه یه چیزایی رو توضیح بدین." جیمز گفت و چشمش بین دوتا دوستش حرکت کرد.

"عام ... منظورت از یه چیزایی رو توضیح بدیم دقیقا چیه؟" پسرِ مو مشکی پرسید.

"درباره‌ی رگی ... گفته بودی وقتی ریموس بیاد دوتایی برام توضیح میدین!" جیمز گفت و منتظرِ توضیح موند.

"عمو جیمز، نگاه کن یدونه ماه مثل خورشیدِ تو روی دست پدزی کشیدم!" تارا با هیجان گفت و مچ دست سیریوس رو نشون جیمز داد.

"پس من چی؟" ریموس پرسید و لباش رو برای تارا آویزون کرد. تارا هم با خودکار سمتش رفت و خودکار رو روی مچ دستش حرکت داد.

"هی جیمز ... یه پیشنهادی دارم!" سیریوس لب‌هاش رو نزدیک گوش جیمز برد و چیزی رو توی گوشش زمزمه کرد.

"موافقم ..." جیمز لبخند زد. "حالا هم طفره نرو و برام توضیح بده که چرا رگیولس نیست." اخم کوچیکی روی صورتش نمایان شد که نشون میداد قرار نیست از موضعش پایین بیاد.

"جیمز ... من-"

"نگاه کنید ستاره‌ی عمو ریموس چه خوشگل شده!" تارا با هیجان گفت و جیمز دوباره با لبخند نگاهش کرد.

"تارا ... بیا اینجا." به پاهاش اشاره کرد و اون دختر کوچولو روی پاهاش نشست. ویلچر رو سمت دیگه‌ی خونه برگردوند و چرخ‌هاش رو تا جلوی پیانو چرخوند. "رزالین یه دستمال برام میاری لطفا؟" در چوبیِ روی کلاویه‌ها رو باز کرد و دستمالی که رزالین براش آورد رو روی کلاویه‌هاش کشید تا گرد و خاکش رو تمیز کنه.

"تارا ... میدونی اسم این چیه؟" سری که به چپ و راست تکون داد باعث شد موهای بلند و ابریشمیش توی هوا تکون بخوره. "بهش میگن پیانو." جیمز یکی از انگشت‌هاش رو روی یکی از کلاویه‌ها فشار داد. "هرکدوم از این‌ها صدای مخصوص به خودشون رو دارن." ملودیِ کوتاهی رو با حرکت انگشت‌هاش زد. "دوست داری یاد بگیری؟" تارا سری به نشونه‌ی مثبت تکون داد.

"سیری بیا اینجا!" اون پسر قد بلند لیوان قهوه‌اش رو روی میز گذاشت و سمتشون رفت. "تارا از الان به بعد، هرروز عصر میاد اینجا برای اینکه بهش پیانو یاد بدم، قبوله؟" جیمز اخم کرده بود ولی حرفی که زد باعث پدیدار شدنِ لبخندِ کوچیک و محوی روی صورتِ سیریوس شد.

"قبوله! تارا قبوله؟" جلوی ویلچر جیمز روی پنجه‌هاش نشست و به اون دختر کوچولو نگاه کرد.

"آره پدزی، قبوله."

"خوبه، حالا بشین روی اون صندلی." جیمز گفت، تارا هم بعد از بوسیدنِ گونه‌ی جیمز از روی پاهاش پایین اومد و روی صندلی پشت پیانو نشست. "هرکدوم از این کلاویه‌ها اسم دارن و به هر ۸ تای اون‌ها یک اکتاو میگن و هر اکتاو تکرار ..."

Love Is a Devil (Jegulus) [On Hold]Where stories live. Discover now