Chapter 10

58 15 4
                                    

این پارت رو با آهنگ Wait از Fiji Blue بخونید. ^-^
.
چند بار گوشیش رو به کفِ دستش کوبید تا بالاخره تونست برای گرفتنِ شماره‌ی اون پسرِ مو مشکی تصمیم بگیره. دکمه‌ی سبز رنگ رو زد و گوشی رو روی گوشش گذاشت. بوق اول ... نفس عمیقی کشید تا از استرسش کم کنه ... بوق دوم ... اون باید چی بهش میگفت؟ چطوری از دلش در می آورد؟ بوق سوم ... دیگه کم کم داشت از گرفتنِ شمارش پشیمون میشد که صداش رو بعد از بوق چهارم شنید. "هوم؟!"

جیمز نفسش رو بیرون فوت کرد و پلکاش رو روی هم گذاشت. "عام ... هی ... چطوری؟!" با انگشتای دست چپش روی زانوی پای چپش که تقریبا میتونست حسش کنه ضرب گرفت. "چیشده جیمز؟!" صدای سرد و در عین حال ناراحتِ سیریوس جیمز رو حسابی مضطرب تر از چیزی که بود، میکرد. "عام ... میخواستم بگم که ... میشه لطفا با ماشینت بیای دنبالم ...؟! میخوام برم یه جایی که ... لازمه تو هم باشی ..."

با اینکه جیمز و سیریوس از بچگی دوستای نزدیک بودن ولی جیمز هنوزم وقتی که با اون پسرِ خوش قد و قواره صحبت میکرد استرس میگرفت، چون سیریوس خیلی غیر قابل پیش بینی بود و این همیشه باعث میشد اضطراب کوچیکی توی وجود جیمز باشه.

"نیم ساعت دیگه جلوی در خونتم." سیریوس گفت و تلفن رو قطع کرد. "اوووووه ..." جیمز سرش رو به پشتِ ویلچر جدیدش تکیه داد و چشماش رو بست. "بعد از این همه سال هنوزم وقتی پشت تلفن باهاش حرف میزنی مو به تنت سیخ میشه؟!" جیمز با شنیدنِ صدای مردونه‌ای سمت در اتاقش برگشت. "اوه ریموس ... تویی!" وقتی اون پسرِ قد بلند وارد اتاق شد لبخندی روی لب‌های جیمز نشست.

"جز من هیچکس نمیدونه بعد از این همه سال، تنها کسی که وقتی از دستت ناراحت باشه، باعث میشه از ترس کنترلِ خودت رو از دست بدی، سیریوس بلکه." ریموس گفت و ریز به استرسی که سر تا سر بدنِ جیمز رو فرا گرفته بود خندید. "اوه ریم ... لطفا ..." جیمز هم به ریزبین بودنِ دوستش خندید. "تو که میدونی سیریوس توی طول زندگیم با ارزش ترینِ من بوده و همیشه ناراحت کردنش باعث میشده خودمم به هم بریزم!"

لوپین سری به چپ و راست برای نشون دادنِ تعصب و ناراحتیش تکون داد. "منم که هویجم این وسط ... جیزز کرایست ..." جیمز به حرکتِ ساختگیِ دوستش خندید و دستش رو شونه‌ی اون گذاشت. "راست میگی ریم ... متاسفم بابتش ..." لوپین تک خنده‌ای کرد و متقابلاً دستش رو روی زانوی جیمز گذاشت.

"من کاملاً درک میکنم جیمز نیازی نیست عذرخواهی کنی. اون همیشه و همه جا برای جایگاه خاصی داشته برات." لبخندِ کوچیکی روی لب‌های هردوتای اون‌ها نشست. "حالا برنامه‌‌ت چیه؟! میخوای چکار کنی؟!" لوپین پرسید و روی لب‌های پاتر نیشخندِ پیروزمندانه‌ای نشست. "سینما ماشین!" ریموس ریز خندید و سرشو پایین انداخت. "فکر میکنی از دلش در بیاره؟!"

حرف ریموس باعث شد جیمز آهی بکشه و به یه نقطه‌ی نا معلوم خیره بشه. "نمیدونم ... فقط امیدوارم از ناراحتیش کم بکنه ..." ریموس با لبخندِ دلگرم کننده‌ای سر تکون داد. "اون بابتش ازت ممنون میشه نگرانش نباش." جیمز هم لبخندِ محوی زد و متقابلاً سر تکون داد. "ممنونم ریموس ..." صدای زنگ در اومد و بعد از اون صدای لیلی. "من در رو باز میکنم."

Love Is a Devil (Jegulus) [On Hold]Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin