1:30 pmLiam p.o.v
از اونجایی که فقط سه ساعت وقت داشتم که بخوابم و با این کار فقط کسل تر میشدم تصمیم گرفتم اصلا نخوابم جلوی تلویزیون دراز کشیدم و داشتم فیلم میدیدم یکم که گذشت الارم گوشیم زنگ خورد ساعت یه ربع به دو بود بهتره که حاظر شم، لباسامو پوشیدم ، دو تا اسلحه گرفتم یکیرو گذاشتم تو شلوارم و اون یکی تو جیب کتم بود حاضر که شدم از در رفتم بیرون که دیدم زین منتظرمه
ز: برات قهوه اوردمل: مرسییی بهش نیاز داشتم
یکم ازش خوردم:هولی فاک چه خوبه
لبخند زدم :خب اماده ای؟
سویشرت شو زد کنار و اسلحشو نشونم داد سرمو تکون دادم: با ماشین من میریمز: اره اینطوری اگه تیر اندازی شد ماشین من به فاک نمیره
ل:ماشینم ضد گلوله اس
ز: در هر شرایطی کت شلوار میپوشی؟ مگه جیمز باندی موقع ماموریت انگار داری میری مهمونی
ل:دیگه عادت کردم
به خودش اشاره کرد: اینطوری خیلی راحتتره ،الان اونجا یکی استینتو بکشه جر بخوره کتت به گا میره
ل: اشکال نداره هزار تا دارم ، سوار شو————————-
جلوی ساختمونی که پاول لوکیشنشو داده بود پارک کردم : اینجاست
پیاده شدیم و درو پیدا کردم با صدای اروم گفتم: چرا انقدر خلوته اینجا
ز:نکنه انتظار داری نگهبان و دروازه داشته باشن؟ یه ساختمون عادیه از بیروندرو باز کردم و رفتیم تو : خب اینجا که مثل خونه های عادیه
زین به سمت چپ اشاره کرد : اونجا باید زیرزمین باشه ، احتمال زیاد اونجان دنبالم بیاتعجب کردم که چرا خودم درو ندیده بودم انگار از بیخوابی مغزم کار نمیکرد
پشت سرش رفتم تو داشتیم راه میرفتیم یهو با دیدن چیزی که جلومون بود وایسادم ، زدم رو شونش روشو سمتم کرد ، اشاره کردم به مردی که رو به رومون بود پشتش بهمون بود و انگار داشت نگهبانی میداد، زین صدا خفه کن و از تو جیبش در اورد و به اسلحه اش بست بعد انگشتشو گذشت رو دماغش و لب زد : ساکت باشخودش رفت جلو دهنه مردِ رو گرفت بعد یه تیر زد تو گردنش و بعد از اینکه مطمئن شد مرده ولش کرد رو زمین دویدم سمتش : این کارا چیه از همونجا یه تیر حرومش میکردی دیگه
ز: اگه تیر میزدم یا داد و بیداد میکرد یا با اون هیکلش میافتاد رو زمین بعد همرو جمع میکرد اینجا به گا میرفتیم
DU LIEST GERADE
Love or honor [z.m]
Fanfictionسرنوشت آدمای اشتباهی رو سر راه هم میزاره، اون عاشق بزرگترین تهدیدش شد و من عاشق کسی که باید نابودش کنم