Part 10

135 34 23
                                        

ل: پس هروقت کاری داشتی بهم زنگ بزن

ز:باشه خدافظظظظ

بعد از بستن در نفسشو محکم بیرون داد و وقتی از چشمی در دید که لیام داره دور میشه ،زمزمه کرد : بالاخره

گوشیشو از توی پارکت خونه در اورد و به تنها شماره ای که سیو شده بود زنگ زد ، گوشی رو با شونه اش نگه داشت و همینطور که منتظر بود صدایی رو از اونور خط بشنوه دکمه های پیراهنشم تک تک باز میکرد
زین چشماشو چرخوند و گفت: intravenous
-: خب منتظرم از اول تا اخرشو بگو

ز: واقعا خیلی خسته و داغون تر از اینم که اتفاقات چند ساعت گذشته رو که فکر کنم توی یه ماهم انقدر اتفاق واسم نیافتاده بود رو پشت تلفن بگم

-:مهماشو بگو و بقیه اشو بدون اینکه چیزی جا بزاری تو گزارش مینویسی و ایمیل میکنی
ز:یه چیزی میخوام بهتون بگم که مطمئنا حقوقمو به خاطر فهمیدنش زیاد میکنین
فرمانده از پشت تلفن پوزخند زد: بگو

ز: تاملینسون و پین برادر ناتنی ان
-:خب
ز: خب؟ دارم یه خبریو بهت میدم که تا حالا هیچکس نمیدونست میگی خب؟

-: چه سودی برای عملیات داره ؟

ز: نمیدونم مثلا اینکه تا جایی که میتونم دارم به پین نزدیک میشم و این یعنی دارم به برادرشم نزدیک میشم؟ برادرش کیه؟ اره رئیس کل باند های مواد مخدر امریکا

-: ما هنوز نمیدونیم اون رئیسه یا یکی دیگه ، فعلن روی این تمرکز کن نه چیز دیگه ای مثل خرید و فروش مواد توی ال ای

ز: من واسه اینکه بفهمم رئیس فاکیشون کیه باید بهشون نزدیک بشم و اعتمادشونو جلب کنم اون کار لازم بود

-: چیز دیگه ای نداری؟
ز: جری مک میلر رو یادته؟
-: خب
ز: اطلاعاتی ازش پیدا کردم که میتونم بی گناهی ویل رو ثابت کنم
با صدای جدیی گفت:واسم ایمیلشون کن همین الان
ز: تلفنو قطع نکن

گوشی رو گذاشت رو ایفون و گذاشتش روی میز .فیش رو به اون گوشیش وصل کرد و به سرعت بعد از اینکه برنامه ایمیلش بالا اومد عکسارو فرستاد
ز: اومد؟
-: دارم میخونم

تا چند دقیقه فقط صدای نفس کشیدنش از اون ور خط میومد : بالاخره به یه دردی خوردی

زین لبخند بزرگی زد : میتونیم درش بیاریم؟
-: اره فردا میوفتم دنبال کاراش . بعدش انقدر اطلاعات داریم که اون عوضیو دستگیرش کنیم

ز: نه نه باید صبر کنین تاملینسون شک میکنه دقیقا فردای روزی که من لپ تاپ رو هک کردم دست پلیس توی این ماجرا باز شه
-: فقط سه روز دیگه میتونم بندازمش عقب چون هرچه زودتر باید ویل رو بیاریم بیرون و اونا هم اگه این اطلاعات رو ببینن دست بردار نیستن
ز: مرسی

Love or honor [z.m]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang