هفته ی بعدش، همون موقع بود.
اما من نرفته بودم،
حدس میزدم نیومده باشه و نمیخواستم تنها شدنم و شکسته تر شدنمو ببینم.اون هفته بیخیال چرخ و فلک شدم، سخت بود ولی بیخیال شدم.
قولی که به دوتا زین داده بودم شکستم و من بازم بد قول شدم.ولی این فقط این یه بار بود.
البته امیدواربودم...اون هفته جوری گذشت که فقط میتونم بگم هیچی کامل نبود، هیچی سرجاش نبود و من...
من گلوم پر بود از درد، از سنگینی...به آرومی گذشت چون دوستش نداشتم و من از اونجا بود که مطمئن شدم زمان واقعا عجیبه و واقعا یکسان نیست.
ولی به هرحال هرچند آروم ولی گذشت.
هفته ی بعد شد.
کلی با خودم فکر و خیال کردم و قصه بافتم که اگه برم اون باشه، اگه فلان اگه بهمان چه اتفاقی میوفته.دو هفته ی بعدش شد
و اما من رفتم.نزدیک چرخ و فلک میشدم و استرسم بیشتر و بیشتر میشد.
بدنم سرد شده بودو و میلرزید...مثلِ یه جونه بیست ساله نمیتونستم برا دیدن کسی که شاید اون موقع کراشم بود ذوق داشته باشم و نگران چیزی نباشم.
البته اون رو من کراش داشت من که، نه من... هیچی.یک هفته از روزی که باهاش قرار گذاشته بودم میگذشت ولی چرا من با اینکه قرارمون تایمش گذشته بود انتظار داشتم بیاد؟ چیزی توی قلبم میگفت که میاد!
ولی اون نیومد.
یعنی من زود رفته بودم
سر اون ساعت نبود
پس طبیعی بود که نیومده باشه.حتی شمارش رو هم نداشتم
حتی نمیخواستم که باهاش روبرو بشم، ولی میخواستم!من یه بارم که شده میخواستم که بخوام ولی نمیتونستم.
سخت بود.
اما این حسو دوست داشتم!اون اومد،
جالبیش این بود که دقیقا همون ساعت و دقیقه رسید.
من حتی سوار نشده بودم که اگه بیاد باهم سوار بشیم.باورم نمیشد که اومده.
زمان زود گذشته بود.
با اینکه انتظار اومدن میکشیدم ولی استرسش و داشتم و اون اومد.مسخره بود ولی ما زود عاشق شدیم.
حواسم نبود تمام مدت بغضی تو گلومه.
وقتی رسید، بغلش کردم و فقط هق زدم.«لیام، گریه کن. اینجوری خفه میشی»
صداش...
طرز بغل کردنش.
اون اسمم رو صدا کرد.حتی بهم سلام نکرده بودیم، حتی تو چشم هاش نگاه نکرده بودم. اما تا به خودم اومدم دیدم دقیقه هاست که تو بغلش بودم و لباسم بوی تنش و گرفته.
من و کشید و از خودش جدام کرد ولی سریع چشم هاش رو به چشم هام دوخت.
عجب معجره ای!نتونستم، پس سرم و انداختم پایین.
دستش و گذاشت زیر چونمو بهش فشار وارد کرد تا بیارمش بالا ولی موفق نشد.
VOCÊ ESTÁ LENDO
The pain[Z.M]
Fanficاصلا نمیدونم اسمش رو درد هم میشه گفت یا نه؟ با یه سر درد ساده شروع شد ولی الان هیچ دکتری به جز... به جز اون کاری ازش بر نمیآد...