Angel or Not?

86 15 120
                                    

مدتی می‌گذشت از وقتی دیگه با شان نبودم.
روزای اول خیلی سخت بود، خیلی سخت...
حتی فکرشم نمی‌کردم جدایی انقدر درد باشه.

درسته به خودم قول داده بودم همون یبار و تو اون شرایط گریه کنم ولی بار اولم بود و فکر می‌کردم من دیگه بیشتر از هیچ، هیچ شدم.

ولی به هرحال با گذشت زمان اوضاع بهتر شده بود.
تا روزی که فهمیدم مامان کارن دیگه نیست، واقعا توانایی هضم اتفاق هارو نداشتم.

نمی‌دونستم ماجرا ها از چه قراره.
فقط همه چیز از همه پاشیده شده بود.
من تو سن بیست سالگی بودم! قطعا همه ی این ها حقم نبودن؛ بودن؟
نمی‌دونم
نمی‌دونم
نمی‌دونم...

بازم رفتم پیش چرخ و فلک
نیاز داشتم برم اون بالا،
ببینم هنوزم ما خیلی کوچولوییم و همه چیز خیلی بی ارزش تر از چیزیه که براش می‌جنگیم!

برا آروم کردن خودم مجبور شدم بازم قولی که به خودم داده بودم و زیرش بزنم و آره، من بازم نتونستم خودم و کنترل کنم.

من حالم بد بود.
نمی‌فهمیدم چیزی رو
من حق داشتم که خسته باشم
من حق داشتم!

دقیق یادم نمیاد اون شب چه چیزهایی زیرلب میگفتم و چشم هامو خیس میکردم...
یادمه خیلی غم داشت، خیلی!
هرکس صدای ناله هامو میشنید قلبش به درد می‌اومد.
من فقط متاسف بودم که دیگران و ناراحت میکردم، همین...

می‌دونم متاسف بودن کافی نبود ولی من نمی‌تونستم.
من، من نبودم.
من نمی‌خواستم.
من خودم رو گم کرده بودم...

از درد به خودم می‌نالیدم.
بیچاره چرخ و فلک لابد می‌گفت همه میان اینجا میخندن، همه شادن و این لیام چرا یه بار نیومده بگه همه چیز خوب شد، همه چیز فقط یه کابوس مسخره بود!

نمی‌دونم اسمش و چی میشه گذاشت؛
ولی من شاید به دنبال
"یه تغییر"
"یه نشونه"
"یه تحول"
بودم.

یک‌هو احساس کردم رفتم تو خیال
با اون صدا،
آروم شده بودم!
اشکام داشتن خشک میشد.
صداش از بهشت اومده بود...

حتی برنگشتم ببینم کدوم خوشگلی داره اینو می‌خونه.
وسطای آهنگ مورد علاقم بود که تصمیم گرفتم همراهیش کنم،
مثل همه ی وقتایی که با شان می‌خوندم.
شان؟ نه اون دیگه نیست این صدا متعلق به افکاره منه!

But it was only fantasy
The wall was too high
As you can see
No matter how he tried
He could not break free
And the worms ate into his brain
Hey you, out there on the road
Always doing what you're told
Can you help me?
Hey you, out there beyond the wall
Breaking bottles in the hall
Can you help me?
Hey you, don't tell me there's no hope at all
Together we stand, divided we fall

تموم شد.
من تموم شدم.
صورتم بود که چرخید و به چهره ی شخصی که آروم با لبخند به چشم هام نگاه می‌کرد خیره شد.

The pain[Z.M]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora