تاپ اشکاش میاد پایین و دستای مایکو فشار میده و سرشو میندازه پایین
تاپ رو به دکترا: اون منو نمیشناسه
گاس وفوی نگران به تاپ نگا میکنن
دکترا مدام بهم خیره میشن و زیر لب حرف میزنن
مایک لبخند میزنه.
.مایک با صدای آروم: مگه نگفتی نباید جلو مردم بهت بگم عشقم؟
تاپ اشکاش متوقف میشن و سرشو بلند میکنه
میبینه مایک داره میخنده
تاپ:چی؟ تاپ تعجب کرده و به مایک خیره شده. مایک: گفتی نمیخوای کسی بفهمه
تاپ:دیونههمه ..گریه میکنه
تاپ میخواد بلند بشه و مایکو بغل میکنه.. اما نمیتونه
مایک به پاهاش نگا میکنه و ناراحت میشه
مایک: تاپ..
تاپ: چیزی نیست عزیزم.. من حالم خوبه خوبه..سعی کن زیاد تکون نخوری
مایک چشماشو میبنده
تاپ: مایک
مایک چیزی نمیگه
دکتر: بهش فشار نیارید
تاپ : باهام حرف بزن مایک
مایک به تاپ نگا میکنه : دلم برات تنگ شده کوچولوی من
تاپ بین گریه هاش میخنده و دستای مایکو میگیره
دکترا میخندن و از اتاق میرن بیرون
گاس و فوی بهم خیره میشن
گاس : بیا بریم... ما اینجا مزاحمیم..
فوی میخنده و میرن بیرون
....................بار
دریک به گارسون اشاره میکنه
برایت: من باید برم
دریک: یچیزی میخوری بعد میریم..
گارسون: چی میل دارید؟
دریک به پشت سر گارسون نگا میکنه ولی فرانکو نمیبینه.. سفارششو میگه و گارسون دور میشه
برایت به گوشیش زل زده
دریک: به گاس گفتم هر چی شد بهمون زنگ بزنه....حالا غذاتو بخور..چند روزه چیزی نخوردی
برایت: چرا واست مهمه؟
دریک میخنده: جدا از همه اتفاقایی که قبلا افتاده .. من ازت خوشم میاد میدونم ادم خوبی هستی.. من و وین دوستیم .. یسری مشکلات پیش اومده که خودم سعی میکنم درستش کنم
برایت به دریک نگا میکنه
دریک: ببین.. خودم میدونم اشتباه کردم ولی میخوام جبران کنم.. نمیخوام دوستیم با وین خراب بشه.. ما از بچگی با هم دوستیم..
برایت سرشو میندازه پایین و غذاشو میخوره
دریک: من میدونم شما با همید.... راستش
دریک به برایت نگا میکنه
دریک: خوشحالم که وین یکی مثل تو رو کنار خودش داره.. نمیگم مواظبش باش چون میدونم همیشه هستی..ولی هیچ وقت تنهاش نزار
برایت با ناراحتی به غذاش خیره میشه
دریک: هی.. اون خوب میشه.. من مطمئنم..حالا غذاتو بخور
.................گارسون: هی تقریبا همه سفارشا رو بردم.. کسی نمونده
فرانک: باشه..
آف: بچه ها خسته نباشید
گارسون: رئیس.. یکی از مشتریا گفت صداتون بزنم
آف به بیرون نگا میکنه اون دریکه
فرانک تا میفهمه دریک تو باره با عجله میدوه .. جوری که به آف تنه میزنه و جلوتر ازون از در میره بیرون
آف میخنده و سرشو تکون میده
آف: این چند روزه میگم چرا حواسش نیست
فرانک به میز دریک نزدیک میشه
فرانک: چیز دیگه ای لازم ندارید؟
آف: هی دریک.. چه خبر.. وین و تاپ چطورن؟
دریک به برایت یه نگا میندازه و رو به آف نفس عمیقی میکشه
دریک: اونا خوبن.. یعنی ..خوب میشن
آف: خیلی نگرانشونم..
صدای تلفن
YOU ARE READING
Im here for you
Action( کامل شده) دوستای گلم این اولین فیکیه که من نوشتم امیدوارم از ازش خوشتون بیاد شخصیت اصلی داستان من برایتوین هستن برایت: عضو سابق ارتش_ سی ساله که زن و بچه اش رو طی حادثه ای از دست داده وین متاوین: بازیگر و خواننده معروف ۲۱ ساله که بدلیل معر...