پی اید: وین.. عزیزم.. چشماتو باز کن
وین چشماشو باز میکنه و به پی اید نگا میکنه
فوی: میتونی حرف بزنی؟
وین به نشانه آره چشماشو رو هم میزاره.. به اطراف نگا میکنه
فوی: برایت یکم کار داشت.. بیرونه.. میاد
وین آروم لبخند میزنه
پی اید دستای وینو میگیره و بهش نگا میکنه
پی اید: عزیزم ..چیزی نیست
وین بهش اشاره میکنه که بره جلوتر
..............تای: فعلا کسی نباید بفهمه اون حالش خوبه
دکتر: ولی..ب
رایت: نیاز داریم یه مدت این موضوع رو مخفی نگه داریم
دکتر: باشه.. سعی میکنیم نزاریم کسی بفهمه
تای: بخصوص خبرنگارا..اگه پرسیدن بگید فعلا به هوش نیومده
دکتر : بسیار خب.. ولی باید یکی اینجا مواظب باشه
برایت: من خودم هستم
.. ................دریک گوشه اتاق وایساده و منتظره
پی اید و فوی از اتاق میرن بیرون
.....نگرانه ولی آروم به وین نزدیک میشه
وین بهش نگا میکنه
کنارش رو صندلی میشینه و نفس عمیقی میکشه
چند دقیقه ساکت میشه و حرفی نمیزنه
..سرشو میندازه پایین
دریک: ما خیلی چیزا رو باهم دیدیم.. خیلی جاها رفتیم.. خیلی کارا کردیم.. ولی.. این اتفاق واسه ما .....
سرشو بلند میکنه و به وین نگا میکنه... نفس عمیقی میکشه
دریک: تو هممونو تا دم مرگ بردی ....... دیگه این کارو باهامون نکن..من نمیتونم از دست دادنتو تحمل کنم وین
دریک سرشو میندازه پایین و دستاشو بهم میماله
میدونم لیاقت اینکه دوستت باشم رو ندارم ولی.. میخوام همیشه تو زندگی من باشی
من بدون شما سه نفر زندگیم جهنمه
دریک آروم گریه میکنه
دریک: منو ببخش وین.. میدونم لیاقتشو ندارم... ولی... منو... ببخش..من نمیتونم بدون شما زندگی کنم
وین به حرفای دریک گوش میده و دستاشو رو بهش دراز میکنه
دریک سرشو بلند میکنه و به وین نگا میکنه..
دستاشو میگیره
وین آروم: تو هیچوقت مارو از دست نمیدی.... ما همیشه برادریم
دریک محکم دستاشو میگیره
دریک: ممنونم وین.. بهت قول میدم جبران میکنم.. فقط همیشه مثل کنارم بمون
وین میخنده و سرشو به نشانه تایید تکون میده
دریک میخنده
...............مایک ناراحته و به سقف خیره شده
تاپ با عجله میاد تو
مایک بهش نگا میکنه و میخواد بلند شه ولی نمیتونه
مایک: هی.. هی.. آرومتر.. تو پاهات ..
تاپ با لبخند: وین به هوش اومده
مایک نفس عمیقی میکشه.. خدا رو شکر
مایک به تاپ نگا میکنه
مایک: اگه وین چیزیش میشد هیچوقت نمیتونستم تو چشای برایت نگا کنم.. فکرنکنم برایت تحمل از دست دادن وینو داشته باشه
تاپ: آره..میدونم.. وینو خیلی دوست داره
مایک: برایت احساسشو نشون نمیده..
تاپ: ولی من دیدم چطور واسش گریه میکرد
مایک با تعجب به تاپ نگا میکنه
مایک: چی؟
تاپ: تو اتاق وقتی وینو تو اون حال دید گریه میکرد..این مدت من دیدم چقدر برایت داغون بود
مایک چشاش پر اشک شد
تاپ: هی مایک....
مایک: چرا برایت باید اینقد عذاب بکشه
....................وین به برایت نگا میکنه که بهش نزدیک میشه
چرا صورتش اینقدر شکسته و داغون شده..
چرا اینقدر ناراحته..
واقعا من لیاقتشو دارم؟....
برایت: میدونی چقدر دلم واسه اون نگات تنگ شده؟وین از افکارش میاد بیرون و بهش لبخند تلخی میزنه
برایت: دوست دارم همیشه اینجوری نگام کنی
دستاشو میگیره و میبوسه...................................... حالت خوبه؟
وین بهش خیره شده
برایت خم میشه و پیشونیشو میبوسه
وین چیزی نمیگه
برایت: چرا ساکتی؟ نمیخوای صدای قشنگتو بهم بدی؟وین اروم از گوشه چشماش اشکاش میاد پایین
برایت: هی.. چی شده..؟
وین: منو ببخش
برایت: چیزی نیس..الان دیگه همه چی خوبه
وین چشماشو میبنده
YOU ARE READING
Im here for you
Action( کامل شده) دوستای گلم این اولین فیکیه که من نوشتم امیدوارم از ازش خوشتون بیاد شخصیت اصلی داستان من برایتوین هستن برایت: عضو سابق ارتش_ سی ساله که زن و بچه اش رو طی حادثه ای از دست داده وین متاوین: بازیگر و خواننده معروف ۲۱ ساله که بدلیل معر...