وین بلند میشه ..با اخم به اطراف نگاه میکنه
وین: اینجا چه غلطی میکنی؟ من چرا اینجام؟
برایت آروم بلند میشه .. دستی به موهاش میکشه.. به وین نگا میکنه که وحشت کرده
برایت: دیشب ....
وین: نمیخواد چیزی بگی... فراموشش کن
برمیگرده و با سرعت میره سمت اتاقش..
درو محکم میبنده
وین: شششششششششششیاا.. این چه غلطی بوددددددددد من کردمممممممم..
رو زمین میشینه و پاهاشو به زمین میکوبه...
وین: ااااااااااااه.. لعنتیییییییی
برایت سرشو تکون میده ... نیشخند تلخی میزنه.بلند میشهو میره اتاقش
............
وین کل روزو سعی کرد از اتاقش بیرون نیادصدای زنگ در
صدای گاس و تاپو میشنوه ..آروم از اتاق میاد بیرون
گاس: سلام خوشتیپ.. پسرمون چطوره؟
تاپ: سلام پی برایت.. وین خوابیده؟
برایت: نمیدونم
وین از اتاق میاد بیرون و با اخم یه نگاه گذرا به برایت میندازه و زود نگاشو میدزده
وین: هی بچه ها.. چی شده ..همه باهم اومدید؟
تاپ: پی برایت میشه درو نبندی.. دریک داره ماشینو پارک میکنه ..
برایت از شنیدن اسم دریک عصبی میشه ولی به رو خودش نمیاره..آروم اخم میکنه ....برمیگرده که بره
گاس: هی.. میشه اینقدر ازمون دوری نکنی؟ بیا بشین
وین چیزی نمیگه و رو صندلی میشینه
برایت: ببخشید یکم کار دارم باید برم بیرون
گاس: زود برگرد.. دوست دارم بیشتر باهات آشنا بشیم
برایت سرشو تکون میده و میره سمت حیاط ...از دور چشمش به دریک میافته ... نمیخواد باهاش رو به رو بشه .. زود میره بیرون...دریک ماشینو پارک میکنه و میره تو
دریک: این یارو..چشه؟
وین: ولش کن بیا بشین
دریک: ببینم حالت چطوره؟
وین لبخند میزنه
وین: عالیدریک: واقعا خوبی؟..
.دریک سرشو تکون میده و میشینه
تاپ: هی وین ..جدا خوبی؟؟ دیشب حالت داغون بود..؟
وین: بچه ها من خوبم.. دیشب یکم زیاده روی کردم.. ببخشید.. گاس ببخش.. مهمونیتو که خراب نکردم؟گاس: نه بابا.. مهمونی خوب بود ولی تو خوب نبودی.. نگرانت بودیم .. در مورد لاو
وین: ولش کنید .. تموم شد.. نمیخوام در موردش چیزی بشنوم
دریک زیر چشمی به وین نگا میکنه.. چشاش پف کرده.. معلوم بود دیشب کلی گریه کرده
دریک: چطوره یچیزی درست کنم با هم بخوریم
وین میخنده
وین: بعد مدتها دریک آشپز قراره واسمون غذا درست کنه
گاس: واسه ما که ازین کارا نمیکنه..
گاس چشمک میزنه و به دریک نگا میکنه
دریک میره آشپز خونه
بعد نهار شروع میکنن به حرف زدن و خندیدن
وین به ساعتش نگا میکنه...
تاپ: هی.. چیزی شده؟ منتظر کسی هستی؟
وین سرشو میندازه پایین
وین: چیزی نیست...ببینم نظرتون چیه یکم مشروب بزنیم
گاس: ویننننننننن.. الان وقت مشروب خوردن نیست
دریک به چشمای وین نگا میکنه که مدام ساعت و گوشیشو چک میکنه
صدای در میاد
وین به در نگا میکنه
دریک از رفتار وین تعجب میکنه..
دریک تو ذهنش: یعنی منتظر این یاروه
گاس: هی چرا اینقد دیر برگشتی.. دوست داشتم نهارو باهامون باشی
برایت: من نهار خوردم.. ممنون..
برایت بدو اینکه به وین نگاه کنه میره سمت پله ها
دریک: هی تو
همه با تعجب به دریک نگا میکنن
برایت رو به دریک برمیگرده
دریک: آره با توام.. یه لحظه صب کن
وین خودشو جمع میکنه
دریک زیر چشمی به وین نگا میکنه تا ری اکشنشو ببینه
برایت با اخم: بگو میشنوم
دریک سرشو بلند میکنه و به برایت نگا میکنه
دریک: حس نمیکنی این غرور واسه یه بادیگارد زیادیه؟؟..
برایت: واسه تو کار میکنم؟
دریک: با اینکه از هممون بزرگتری ولی انگار بلد نیستی به دیگران احترام بزاری
وین: هی دریک
دریک:میدونی از آدمای مثل تو خوشم نمیاد.. یجورایی نفرت انگیزید
برایت با اخم به دریک نگا میکنه
برایت: من میرم بالا
دریک: هنوز کارمو نگفتم
برایت : فکر نکنم حرفی واسه گفتن داشته باشی..
میخواد بره
وین: صب کن
برایت وامیسته
وین به دریک نگا میکنه
وین: چیکارش داری؟
دریک نیشخند میزنه و سویچو پرت میکنه طرف برایت
دریک: ماشینو از پارکینگ در بیار؟ میخوایم کم کم بریم
برایت به وین نگا میکنه ولی وین از نگا کردن بهش دوری میکنه.. این سکوت....وین جوری سرشو انداخته پایین و بی تفاوته که انگار داره خودشم همین حرفو میزنه...بدون اینکه چیزی بگه سویچو برمیداره و میره بیرون
دریک: این یارو زیادی پروه
ŞİMDİ OKUDUĞUN
Im here for you
Aksiyon( کامل شده) دوستای گلم این اولین فیکیه که من نوشتم امیدوارم از ازش خوشتون بیاد شخصیت اصلی داستان من برایتوین هستن برایت: عضو سابق ارتش_ سی ساله که زن و بچه اش رو طی حادثه ای از دست داده وین متاوین: بازیگر و خواننده معروف ۲۱ ساله که بدلیل معر...