Part 51

2.7K 970 128
                                    

بکهیون کلافه بود ، این رو میشد از راه رفتن مداومش در طول و عرض اتاق متوجه شد. ییشینگ برای این کلافگی بهش حق میداد، خوندن مدارکی که جونگده به بکهیون داده، استرس اور بود. ییشینگ در مورد خیلی از پرونده های ارائه شده خبر داشت، نکته قابل تامل این بود که از همون اول خودش و بکهیون در مورد نرمال نبودن اون پروژه ها اطلاع داشتن. هزینه گزافی که برای اجرای پروژه های نه چندان مهم میشد، برای کسی مثل بکهیون که مستقیما مدیر اجرایی این پژوهش ها بود مشخص میکرد هدفی فراتر از چیزی که بیان شده به دنبال اجرای پژوهش هاست. ولی هیچ کدومشون انتظار این افتضاح رو نداشتن. درگیر شدن با سیاست جزو برنامه هاشون نبود.

بکهیون توی تله بزرگی افتاده بود، همه ی مدارک علیه اش بود، متهم ردیف اول بزرگترین فساد مالی در بخش علمی و پژوهشی میشد و اگر حرفهای جونگده واقعیت می داشت اونها دنبال یه مجری بی نقص برای اجرای نقشه هاشون و در نهایت قربانی کردنش بودن. این چیزی نبود که خودشون به تنهایی توان مقابله باهاش رو داشته باشن. نیاز به کمک بود، کمک کسی که بتونه زبون این ادمها رو بفهمه.

دستی بین موهاش کشید و به بکهیون که بالاخره تصمیم گرفته بود بشینه نگاه کرد.

"باید با پدرت حرف بزنی بک، شاید پروفسور چیزی بدونه، تو پسرشی به راحتی نمیتونه کنار بذارتت".

نمیدونست خودش هم به این حرف باور داره یا نه، ولی حس میکرد پدر بکهیون بهترین گزینه برای کمکه.

"نمیتونم، اگر حرفهای جونگده درست باشه، اعتماد کردن به پدرمم کار اسونی نیست. اون هفت سال عضو حزب بود و من اطلاع نداشتم، نمیدونم دیگه چه کارهایی پشت سرم کرده، ولی فعلا احتیاج دارم مراقب باشم".

"پس میخوای چی کار کنی؟"

بکهیون ایپدش رو برداشت و نگاه دیگه ای به اطلاعات درج شده توی پرونده انداخت.

"بین کمپانی هایی که اینجا ازشون اسم برده شده ما بیشترین همکاری رو با بخش پژوهشی کمپانی دایموند داشتیم. در حال حاضر چند تا پروژه مشترک داریم؟"

ییشینگ گوشیش رو از توی جیبش بیرون اورد و بعد از کمی گشتن بین فایلهای مربوط اخمهاش رو توی هم کشید "سه تا پروژه فعال، و یک پروژه در انتظار شروع".

"همه اشون رو توقف همکاری بزن".

با دستور ناگهانی بکهیون، ییشینگ سرش رو بالا گرفت، گیج و ترسیده به مرد روبه روش نگاه کرد.

"این کار توجه اشون رو جلب میکنه بک، مگه جونگده نگفت فعلا بی سرو صدا باش و کاری نکن، مجبوریم بهش اعتماد کنیم".

بکهیون نیشخندی زد و سرش رو به دو طرف تکون داد "من در حال حاضر به هیچ کس اعتماد ندارم، نه پدرم ، نه جونگده و نه هیچ کس دیگه به جز تو. به تو هم اعتماد دارم چون به اندازه من پات توی لجن گیره، هرجا اسم من هست اسم تو هم بعد منه، هرجا امضای من هست امضای تو هم زیر امضای منه، اعتماد کردن توی این شرایط مثل رفتن به قتلگاه میمونه".

the shadow of love(complete)Where stories live. Discover now