part35

3.8K 1K 310
                                    

بکهیون خسته بود، درست از بعد تولد جیونگ حجم کارهاش چند برابر شد و این یعنی دیرتر به خونه رفتن و کمتر دیدن پسر کوچولوش و دوست پسر عزیزش. بکهیون میدونست کارها قرار چه طور پیش بره برای همه اتفاقاتی که افتاده بود برنامه داشت ولی با این حال فکر نمیکرد اوضاع از دستش خارج بشه.

میخواست جلسه تایید صلاحیتش رو کنترل کنه. نمیدونست جونمیون ممکنه از چی علیه اش استفاده کنه، بنابراین سعی کرد با استفاده از مدارکی به ظاهر علیه خودش که توسط میونگ کی به جونمیون داده شده بود، جلسه رو پیش ببره تا تولد جیونگ برسه.

حضور وزیر علوم توی جشنش و اشکار شدن رابطه نزدیک خانواده بیون با مقامات سیاسی و دولتی کشور انقدر برای هیئت رئیسه قابل توجه بود که بدون هیچ تلاش مضاعفی بخوان هر مانعی رو از جلوی راهش کنار بزنن و این همون چیزی بود که بکهیون انتظارش رو میکشید. از این به بعد جونمیون حتی با مدارک کاملا واقعی هم از پسش بر نمی اومد و این یعنی کنار زدن بزرگترین رقیبش بدون هیچ زحمتی.

جونمیون خودش متوجه نبود ولی فقط با اعتماد به اطرافیان نزدیک بک، کسایی که به ظاهر داشتن بهش خیانت میکردن بدون اینکه بفهمه از دور رقابت خارج شده بود.

مدارکی که توی دستهای چانیول بود و قرار بود قاطی اسناد رسمی بکهیون، کارش رو تمام کنه، بزرگترین برگ برنده برای همیشه نابود کردن جونمیون بود.

بکهیون میتونست بازی رو به اخر برسونه ولی درست لحظه ای که فکر میکرد همه چیز تمام شده فهمید اونی که داشت بازی میخورد خودشه. برای مدتها داشت نقش اولِ احمق یه نمایش بزرگ رو اجرا میکرد، بازنده ای که فکر میکرد برنده است.
بکهیون عصبی بود، کارهاش بهم گره خورده بود و حالا مطمئن نبود که از مسئله بزرگی که گرفتارش شده حتی بتونه خلاص بشه.

همه راه هایی که رفته بود، همه نقشه هاش و همه همکاریهای پشت پرده ای که تدارک دیده بود حالا بی معنی شده بودن.

دیگه به کسی اعتماد نداشت به هیچ کس حتی به خودش. نیاز داشت استراحت کنه، دلش میخواست همه¬ی این کثافت رو برای کسایی که خواهانشن بذاره و بره. دوباره داشت به اوه سهون حسادت میکرد، به قدرتش برای رها کردن همه چیزهایی که دیگران برای رسیدن بهش به هر دری میزدن.

از نظر ذهنی خسته بود و این خستگی حتی وقتی اجوما تماس گرفت و گفت اخر هفته برمیگرده و دوباره کارش رو شروع میکنه حتی بیشتر شده بود.

پرستاری از جیونگ بهانه اش برای نگه داشتن چانیول توی خونه اش بود و حالا همین بهانه هم داشت از دستش میرفت. نمیدونست چانیول قبول میکنه به عنوان دوست پسرش توی خونه اش بمونه یا نه؟! ولی رفتن چان، نبودنش و دوباره تنها شدن حتی ترسناکتر از پرونده های بزرگی بود که علیه اش ساخته بودن.

the shadow of love(complete)Where stories live. Discover now