part 41

3.4K 975 187
                                    

مگه یه بچه مریض نباید فقط بخوابه؟

این چیزی بود که چانیول مدام بهش فکر میکرد. اونها نزدیکهای صبح به خونه برگشته بودن و هر سه تاشون انقدر خسته بودن که خیلی زود به خواب برن.

بکهیون جیونگ رو کنار خودش خوابونده بود و دستش رو دور تن پسرکش حلقه کرده بود، هرچند که احتمالا انقدر خسته بود متوجه نشد اون مانستر کوچولو بیدار شده و خودش رو از توی بغل باباییش بیرون کشیده.

بیدار شدن در حالیکه راه تنفسش توسط یه کون تپلی پوشک پیچ شده مسدود بشه و یه بچه فسقلی تلاش داشته باشه که انگشتهای پاش رو توی چشم بیچاره اش فرو کنه، اخرین چیزی بود که چان توی زندگیش تصور میکرد.

اصلا نمیدونست جیونگ چه طور خودش رو تا این طرف تخت کشونده. اون فقط با حس خفگی و البته کور شدن بیدار شده بود و بعد با جیونگی روبه رو شد که روی صورتش نشسته بود.

از کمرش گرفت و اون شیطون بدجنس رو از روی صورتش بلند کرد و به قیافه خندونش خیره شد. کی گفته بود بیون جیونگ مریضه؟ به بکهیون که خودش رو زیر پتوش دفن کرده بود نگاهی انداخت و با یه نفس عمیق از جاش بلند شد.

بکهیون خواب بود بنابراین مسئولیت این توله به پای خودش بود.
جیونگ رو توی بغلش گرفت و از اتاق بیرون اومد. بی بی پشت در اتاقشون خوابیده بود و به محض باز شدن در روی پای چانیول پرید تا خودش رو به صاحب بدجنس کوچولوش برسونه.

صدای واق واق بی بی و جیغ سرخوش جیونگ انقدر بلند بود که چانیول از ترس بیدار شدن بک در اتاق رو بست و اون بچه پر سر و صدا رو روی زمین گذاشت تا دنبال سگش بره.

اون توی زندگیش اشتباه زیاد داشت ولی احتمالا بزرگترینش اوردن بی بی به این خونه و به وجود اوردن کاپل دردسرساز بی بی یونگ بود.

خسته بود و به شدت خوابش می اومد ولی با وجود این دوتا بچه ای که بیدار شده بودن نمیتونست دوباره به تخت برگرده. ضمن اینکه صبح کلاس داشت و کم کم باید برای رفتن به دانشگاه اماده میشد، فقط نمیدونست با این حجم از خواب الودگی چه طور باید تدریس کنه.

ظرف غذای بی بی رو پر کرد و شیشه شیر جیونگ رو دستش داد. تلویزیون رو روشن کرد تا با تماشای کارتون سرگرمش کنه. حقیقتا نمیدونست جیونگ چیزی از کارتون میفهمه یا هنوز براش کوچیکه، ولی حداقل اون تصاویر رنگی و صدای اهنگ توجه اش رو جلب کرده بود.

یه کم وقت داشت میتونست چند دقیقه ورزش کنه شاید خواب از سرش میپرید. بلوزش رو در اورد و شروع به حرکات کششی کرد.

این ورزش میتونست نشاط اور باشه یا حداقل کمی اعصاب بهم ریخته اش رو اروم کنه، البته به شرط اینکه جیونگ تصمیم نمیگرفت بیخیال تماشای کارتونش و بازی با بی بی بشه بیاد سراغش.

the shadow of love(complete)Where stories live. Discover now