3

2.2K 613 1K
                                    

***وت یادتون نره ***
_______________________


چی میشه؟
سخت میگیره؟
قراره سخت باشه؟
خودش میگه امروز چی بپزم؟
به پائولو گفت دیگه آره؟
استرس دارم؟
نه این فقط اضطراب قبل'قرار ملاقات بعد از شیفت صبح با آقای تاملینسونه'

هری ثانیه ای رو برای فکر کردن دریغ نمیکرد و همون طور که با استرس پاش رو توی تاکسی تکون میداد و انگشت هاش رو به هم می‌پیچوند، سرک کشید تا تخمین بزنه چند دقیقه از مسیر باقی مونده.

راننده تاکسی چند متر دور تر از کافه ترمز کرد و هری قبل این که کامل ایست کنه از ماشین پیاده شد.

چند متر باقی مونده رو دویید و مقابل شیشه تیره رنگ کافه نفسی تازه کرد

کاشف استرس کی بود؟
با این کار بیشتر به مردم استرس میداد حتی اسمش هم سرد و استرس زا بود

یه نفس عمیق خیلی میتونه کمک کننده باشه
هری خیلی آروم و با متانت در کافه رو باز کرد و با چشم هاش تک تک میز هارو برسی کرد اما از لویی خبری نبود

"ببخشید؟ من با آقایی به اسم تاملینسون قرار داشتم؟"

هری ایتالیایی از رزرواسیون پرسید و بعد این که اون مرد گفت آقای تاملینسون تو بخش وی ای پی منتظرتون هستن، سمت پله ها رفت

بعد از این که از پله ها بالا رفت، از تنها اتاق اونجا صدای ملایمی از آهنگ ایتالیایی به گوش میرسید

هری فکر می‌کرد اون sway از دین مارتین باشه.

در زد و وقتی اجازه اش رو گرفت وارد اون اتاق شد،

فضای جالبی داشت

یک دست مبل و آشپز خونه خیلی کوچیک به همراه پنجره ای کوچیک با دیوار های کرم-شکلاتی تمام اون بخش رو زینت داده بود

"سلام آقای تاملینسون"

"اوه هری. به موقع بود"

آقای تاملینسون پشت به هری، داخل لیوان هارو با قهوه پر می‌کرد
بوی خوش دونه های قهوه مغز هری رو به قلقلک گرفته بود

"برو بشین هری"

هری بعد از چشم گفتن و نظاره استایل مرد، روی یکی‌از چستر ها شکلاتی، خیلی با وقار و متین نشست

" ساده یا اسپرِسو؟ "

" فرقی نداره"

هری جواب مرد رو داد

"البته که فرق داره"

لویی یه لیوان کاغذی و یه فنجان ظریف و مجللاتی از قهوه رو روی میز گذاشت و مقابل هری نشست.

"بین ساده و اسپرسو و انتخاب بین این دوتا یک عالمه تفاوت هست"

هری خم شد و دستمالی از روی میز برداشت

Mr taster  [Larry.Stylinson] Where stories live. Discover now