17

1.9K 436 395
                                    

لویی مدام بین تیم ها، داور ها و هرکسی که می‌شناخت میچرخید، باهاشون حرف میزد و چند دقیقه بعد نفر بعدی..

جایی که باید، نزدیک هری بود، در نهايت سمت اتاق تیم پائولو رفت

"... مسیح.. هیجان برای قلب من خوب نیست.." پیتر با اومدن لویی ساکت شد، اون ترجيح میداد لویی نفهمه چه ادم دراماتیکیه

"اوکی بچه ها... اوضاع اینجا چطوره؟"
لویی، روی نیمکت اتاقک، روبه روی هری نشست.

"ما خوبیم، شاید هری؟ به هر حال، اونه که باید خوب  باشه"کارلا برای لویی گفت.

"... من، من خوبم،" هری نفس عمیقی کشید تا به خودش تسلط داشته باشه، دلش نمیخواست بقيه رو نا امید کنه، با این که حس میکرد همین الان هم اتفاق افتاده

"نیاز نیست نگران باشید، شرايط یکم فرق داره، حتی اگه قرار نباشه برنده بشیم، باید بهش افتخار کنید که اینجاید،هری بهتر از هرکسی میدونه چطورعمل کنه، دلم میخواد به روش هری انجامش بدید، اون از همتون کوچیک تره، میخوام فکر کنید برادرتونه، مثل یه خانواده پشت هم باشید... من بهتون اعتماد دارم خیلی خب؟ "

همشون سر تکون دادن و برای تسلی خاطر به همدیگه نگاهی کردن

اما هری تنها جایی که نگاه میکرد، صورت مهربون و نرم لویی بود
لویی میتونست اشکی که گوشه چشم هاش، به معصومانه ترین حالت نشسته رو ببینه

" میشه من و هری رو تنها بزارید؟ "لویی از بقیه خواست و اونا خیلی سریع از اتاقک بیرون رفتن

لویی، روبه روی اشپز جوانش ایستاد
دستش رو گرفت و هری مجبور شد از جاش بلند شه

"خورشید من، اونجا میتابه نه؟"

لویی دستای هری رو بین برای خودش گرفت، میتونست ارامش رو از طریق انگشت هاش منقل کنه؟ هری فکر میکرد میتونه

هری لبخند خسته ای زد و سرش رو روی شونه لویی گذاشت

لویی فورا کمرش رو بین دست هاش گرفت و اروم شروع به تاب دادن خودشون کرد

"همه چی خوبه.. خیلی خوشحالم اينجایی، حضورت بهم ارامش میده"

لویی لبخند شیرینی زد و محکم تر پسرش رو به اغوش گرمش فشرد

"بهشون نشون بده اسپرسو کوچیک من میتونه چیکار کنه...من یه عالمه بهت سخت گرفتم تا اینجا باشی..بخاطر عذاب هایی که کشیدی عالی عمل کن.."

هری آروم به شوخی لویی خندید و کمی سرش رو جا به جا کرد

" پائولو، ماریو و النا یکم مشکوک نیستن؟ "

هری سوالی که ذهنش رو مشغول کرده بود رو پرسید

"...... عام....فکر نکنم؟ چی شد که این سوال برات پیش اومد؟ "
لویی چند ثانیه بعد با تردید پاسخش رو داد

Mr taster  [Larry.Stylinson] Where stories live. Discover now