18

1.8K 427 357
                                    


کلافه نفسش رو بیرون داد و تسلیم شده سمت در چوبی آپارتمانش رفت

"اوه بلاخره النای عزیز، دیگه داشتم ناامید میشدم"

کارل با لحن دراماتیکی گفت و دستش میون موهاش پیچید

"کارل بودی نه؟ چی میخوای؟ گوشیم و حالا زنگ خونم؟"

النا با حرص غر زد و غضبناک مرد رو برانداز کرد، جوری که انگار نگاهش، به جای انگشت های کشیده و سفیدش قراره وارد چشم های کارل بشه

"نیازه باهم صحبت کنیم"

کارل خودش رو به سختی از سد دفاعی النا گذر داد و وارد خونه نقلی، اما پر وسیله النا شد

" هی، تو بهم حمله کردی؟...گورت رو از خونم گم کن"

محکم سمت در حولش داد

"لطفا..شلوغش نک.."

"گفتم از خونه ام برو بیرون"

النا بازوی کارل رو به قصد بیرون انداختنش گرفت،اما وقتی مرد به سرعت مچ نحیفش رو اسیر دست هاش کرد به شدت سوپرایز شد.

" ببین عوضی کوچولو، تو هرچقدر زرنگ باشی من ده رول ازت بالا ترم، حالا هم قبل از این که یکاری کنم یادت نیاد چی بودی و چیکار میکردی، بهم بگو روز مسابقه چه بلایی سر هری آوردی"

کارل آروم و با حوصله براش گفت

"دستم و ول کن"
النا محکم گفت و مچ دسش رو آزاد کرد

"پس آقای تاملینسون فرستادت؟ حدسم میزدم، "النا دست به سینه به مرد جذاب روبه روش خیره شد

" البته که اینه، نمیخوای حرف برنی؟ در مورد تهدیدم کاملا جدی ام، "

النا چشم هاش رو چرخوند و نفس کلافه ای کشید

"برو بشین" سمت آشپزخونه رفت و کارل پیروز مندانه لبخندی زد

" پائولو خیلی از کار های حسابداری رو میندازه گردن من، به حسابدار کمک میکنم و گاهی پرونده هارو مرتب میکنم،... اون روز من تو اتاق حسابدار بودم، صدای داد و بیداد آقای تاملینسون و پائولو رو شنیدم، کنجکاو شدم و به حرف هاشون گوش دادم و بعد دوربین های امنیتی رو چک کردم،"

النا با دو بطری آبجو رو به روی کارل نشست

"و خب؟"
کارل متعجب گفت

النا کمی از نوشیدنیش مزه کرد

"وقتی دوربین هارو چک کردم، کامل متوجه موضوع دعواشون شدم، خودت خیلی بهتر میدونی، باورت میشه هری و آقای تاملینسون باهم خوابیدن؟ اون موش کثیف، به هیچ کس رحم نمیکنه"

" اینجا نیستم که مزخرفاتت در مورد هری رو بشنوم، میخوام بدونم چه بلایی سرش آوردی؟"

"اوه اره اره،یادم نبود نوچه تاملینسونی، پائولو ازش خواست هری رو برنده مسابقه بکنه، آقای تاملینسون هم بدون این که چیزی بگه، از اتاق رفت، البته یه چیزایی هم گفت که نفهمیدم "

Mr taster  [Larry.Stylinson] Where stories live. Discover now