7

2.4K 555 1K
                                    


‌"شب از نیمه گذشته هری"
لویی بدون هیچ سر و صدایی نزدیک اونا رسیده  بود

صدای بلندش باعث شد اونا به خودشون بلرزن و از هم فاصله بگیرن 

"اع... وقت خوابه؟"
هری لبه های پیراهنش رو نزدیک هم کرد و سمت لویی قدم برداشت

"اصلا، فقط قرار بود یه فایلی تا قبل از 12 شب برای من ارسال بشه".

لویی شصتش رو روی لب پاینیش کشید

"عمم، آقای تاملینسون تقصیر منه یع.."

"ببینم تو شبیه هری استایلزی؟"

"نه ولی.. " ماریو سرشرو خاروند و هری نذاشت ادامه بده

" ولی هیچی، من چیز کردم.... ، آها. نوشتم... آره نوشتم..... میخواستم..... بدم بهت،"

"خب؟ هیچ برگه ای به دستم نرسیده "
کنترل لبخند لویی یکم کار سختی بود چون هری نگاهش رو هر جایی یچرخوند تا بتونه یه جواب پیدا کنه

"اممممم برگه؟ آره... هِع.... مننن تو ذهنم نوشتمش" هری با نوک انگشتش به سرش ضربه زد.

" درسته، نشون بده ببینم چی نوشتی؟"

"آقای تاملینسون فکر نکنم الان وقت خوبی باشه برای این موضوعات، نیمه شبه، هری خسته و مسته، حتی شما"
ماریو سعی می‌کرد محترم برخورد و یه جورایی هری رو از این مخمصه دور کنه.

" آقای بلاندو، دوستتون اینو خوب میده نه من شوخی دارم و نه مسابقه آشپزی ایتالیا، من سال هاست دارم تدریس میکنم، تو بهترین دانشگاه هایی که حتی شما توش  هم نبودین، وقتی از شاگردم میخوام یه کاری انجام بده، اون کار حتما باید انجام بشه، حتی اگه پاش هم شکسته باشه اون باید چیزی که ازش خواستم رو بهم بده. چون یک درصد احتمال گند زدن هری توی مسابقه باعث میشه بیست سال تجربه درخشان کاری من به گند کشیده بشه "

" ببخشید آقای تاملینسون، 38 سال سن دارین ولی مثل بچه ها حرف میزنین، خوب میدونی... "

" باشه.... ، گفتم.. که یاد گرفتم؟ و بهت میتونم توضیح... یع... بدم هرچیزی..که میخواستی. رو"

" اگه امکانش هست هری رو قرض میگیرم آقای بلاندو..ضمنا....همین بچه بازی ها باعث شده الان اینجا باشم، بدو دنبالم بیا هری"
.
.
.

" خب خب خب! دقیقا کجا بودیم هری؟ "
لویی کنار پنجره رو صندلی نشسته بود و به چشم های خمار هری نگاه می‌کرد

هری انگشت هاش رو داخل تشک تخت فرو کرد تا نرمیش رو بسنجه

" نمیدونم... جایی که..من و ماری داشتیم یه کار های خوبی میکردیم و تو پریدی وسط، "هری همون طور که انگشت هاش ملافه رو به بازی گرفته بود، جملاتش رو  زیر لب بیان زمزمه کرد

"هاففف، اینجا بودیم که تو قرار بود یه فایل برام بفرستی که نفرستادی و گفتی حفظش کردی ‌"

Mr taster  [Larry.Stylinson] Where stories live. Discover now