Me and my oneshot

Captive Of The Golden Cage 2

نیه مینگجو قصد داشت ساکت باشه ولی با حرف برادرش توی شوک فرو رفت:

-تو یه پسر داری؟ پس چرا چیزی نگفتی؟

وی ووشیان با صدایی که معلوم بود هنوز توی شوکه پرسید:

-چیفنگ زون از کی پسر دار بودن من برات مهم شده؟ پسر خونیم نیست ، توی گورهای دخمه ازش مراقبت میکردم و مثل پسرم بود البته بیشتر وقتا بهم میگه مامان.

نیه میگجو نفس راحتی کشید :

-در مورد ون ها، هوایسانگ اونا رو چرا اوردی چینغه؟

نیه هوایانگ بادبزنش رو باز کرد و کمی خودش باد زد:

-همه اونا فقط پیر مرد و پیر زن بودن، تنها تذهیبرگراونا ون چینگ و ون نینگ بود که ون چینگ پزشکه و ون نینگ جسد وحشی شده که اگاهی خودش رو داره، توی انتقال ون ها خیلی کمکم کرد. و کوچک ترینشونم همون ایوانه که که هنوز چهار سالش هم نیست.

نیه مینگجو اخمی کرد و دستاش رو مشت کرد:

-یعنی قوم جین به ما دروغ گفته؟

وی ووشیان تک خنده ای کرد که توجه برادران نیه به اون جلب شد:

-چیفنگ زون نمیخوام توهین کنم ولی شما تا اسم ون میاد یهو عصبی میشدی و میخواین اونا رو بکشید برای همین تذهیبگر بودن یا نبودنشون براتون مهم نیست. نفرت شما از ون ها خیلی زیاد بود.

نیه مینگجو حرفی برای گفتن نداشت و میدونست حقیقت رو میگه، نیه هوایسانگ به سمت وی ووشیان رفت پاش رو بلند کرد و اون بین پای  وی ووشیان گذاشت و کمی بهش فشار وارد کرد:

-وی شیونگ قرار نبود به برادرم توهین بکنی!

وی ووشیان کمی از کار هوایسانگ شوکه شد ولی خودش رو نباخت:

-منم خبر نداشتم میخوای بهم ازار جنسی بدی!

نیه مینگجو کمی به خاطر حرکت برادرش سرخ شد، نمیئدونست بردارش ایقدر جسوره.

-من بعدا بهشون سر میزنم. از اونجایی که اون فرزنده خونده وی ووشیانه میتونه بیاد اینجا و اموزش ببینه.

نیه هوایسانگ با تعجب به برادرش خیره شد فکرش رو نمیکرد اینقدر زون نرم بشه و انگار وی وشویان همین فکر رو داشت:

-از چیفنگ زون ممنونم.

کمی مکث کرد و  با صورت سرخ شده از شرم ادامه داد:

-هوایسانگ میدونم میخوای منو اذیت کنی ولی میشه اینقدرپات و فشار ندی؟ منم یه مردم خودت درک میکنی.

نیه هوایسانگ لبخند مرموزی زد ولی وی ووشیان نمیتونست ببینه:

-من الان توی حالتی هستم که میخوام شرم زدت بکنم وی شیونگ.

وی ووشیان با صدای اروم و زمزمه وار گفت:

-برادرت اینجاست هوایسانگ.