Addiction 🔞

6.5K 925 299
                                    

آهنگ پیشنهادی این چپتر ☝🏻

"عشقِ زیاد ، تو را میکشد
تو را به زانو می افکند
باعث میشود فریاد بزنی و التماس کنی ‌..
عشق زیاد ، تو را میکشد
درست مثل هربار ..."

Too much love will kill you
Queen


🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼

اعتیاد

لب های سرخی داری ...
خیلی شیرینن ...
نفست بوی خاک میده ...

لغات مثل حباب های رنگین کمانی در مغز تهیونگ شناور میشدند . 
جونگکوک وقتی گفت اونقدر میبوستش تا نفس کشیدن از یادش بره شوخی نکرده بود . اون مدتی میشد که داشت لب های تهیونگ رو درست مثل یک آبنبات ترش میمکید . چند دقیقه ای میشد  شایدم چند ساعت ، کسی چه میدونه ؟ به ساعت متصل به دیوار راهرو نگاه کرد ؛ زمان خوابیده بود ..

همزمان با هر مک سر جونگکوک جلو و عقب میرفت . بعد ازینکه کارش با لب بالایی تهیونگ‌تموم شد زبانش رو روی لب پایینی اون پسر کشید و اینبار نوبت اون قسمت بود که زیر دندان های جونگکوک بره . جونگکوک لب پایینی تهیونگ رو به دندون گرفته بود و لیسش میزد . تهیونگ  از شدت خواستن این لحظه با هر دو دست محکم لبه های یقه ی پالتوی جونگکوک رو نگه داشته بود و هربار که سر جونگکوک کمی ازش فاصله میگرفت با کشیدن یقه اونرو دوباره به خودش وصل میکرد . با شدت کمتری اما مشتاقانه اونهم لب بالایی جونگکوک رو میبوسید .
صدای ناله ی ضعیفی ناشی از لذت از ته گلوی جونگکوک به گوش تهیونگ رسید .
تهیونگ نمیخواست صدای ناله ش بلند شه . میدونست اینکار اون پسرو روانی میکنه . اما سخت بود ؛ سخت بود جلوی ناله ش رو بگیره وقتی اون پسر با اون دستی که رگ هاش حتی از فاصله ی دور هم بخوبی معلوم بود ، مچش رو میفشرد و انگشتان دست دیگه ش رو از پشت لای موهاش فروکرده بود تا محکم صورتش رو ثابت نگه داره و هر ثانیه با بوسه و مک های صدادار اون رو تا مرز فریاد کشیدن پیش میبرد .

اونروز رو بیاد میاورد که چطور به سیگار میان انگشتان جونگکوک حسادت میکرد و حالا اون دست دور مچش حلقه شده بود و اینطور بنظر میرسید که هرگز هیچکس قادر به باز کردن اون حلقه نخواهد یود .

میدونست جونگکوک به خشنی و وحشتناکی که قبلا تصور میکرد نیست با اینحال سکس یک بحث دیگه بود ؛ آدم ها روی تخت صد و هشتاد درجه متفاوت تر از دنیای واقعی رفتار میکردند . حتی آرام ترین مردم میتونستن روی تخت وحشی ترین باشن .
جونگکوک خودش اعتراف کرده بود که با افراد زیادی همسبتر شده اما تهیونگ حتی تجربه ی نزدیکی کلامی به هیچ بشری رو نداشته بود . اینها نگرانی هایی بودند که هر چند دقیقه یکبار به ذهن تهیونگ هجوم میاوردند .
بدرک ؛
من فقط میخوام ببوسمش ...

جونگکوک بدون  جدا کردن لب هاش از روی پوست تهیونگ ، زبانش رو از لبها تا زیر فک پسر کشید و رد خیسی از بزاقش به جا موند . لب پایینی تهیونگ بخاطر کشیده شدن توسط دندان جونگکوک کمی خونی شد. جونگکوک میخواست جای دیگه ای غیر از صورتش رو ببوسه تا فرصتی برای نفس کشیدن به اون پسر بده .
از نوع بوسه ش میشد فهمید که تجربه ی آنچنانی نداشته . با اینحال خود جونگکوک هم قبل از اون لب های هیچ آدمی رو نبوسیده بود و همین بوسه های ریز تهیونگ به اندازه ی کافی دیوونه ش میکرد .

BLOWTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang