⚡part 33⚡

745 180 306
                                    

سلام جیگورای من:)
حالتون چطوره؟

شرط آپ: +130 ووت

کاور هم ریدرا برام فرستادن^^

آنچه گذشت: همزمان که بچه ها به دنبال راه حل و سرنخ برای گمشده ها هستن، تیم گریفیندور در مقابل اسلایدرین باخت و چند روز بعد لوک گم شد.

__________________

-یه بار دیگه دقیق تعریف کن چه اتفاقی افتاد.
لیام رو به اشتون گفت.

همه‌ی بچه‌ها با شنیدن این که لوک گمشده دور اشتون- که حالش اصلا خوب نبود- جمع شده بودن.

+امروز صبح همه چیز خوب بود. من و لوک کنار هم صبحونه خوردیم. دو تا از کلاس ها رو گذروندیم، تا اینکه اون یه دفعه غیبش زد. این طبیعی بود چون من میدونستم تا یکی دو ساعت دیگه میتونم باز پیداش کنم. با خودم گفتم حتما کار مهمی داره و سراغش رو نگرفتم ولی با چشم خودم دیدم که داشت دوباره با اون جوجه تیغی حرف میزد.

اشتون در حالی که با تیک عصبی جلو و عقب میرفت و چوبدستیش رو با دست‌هاش به بازی گرفته بود گفت.

-و شما باز هم هیچ کاری علیه مایکل انجام نمیدید.
ام‌جی دست به سینه غر زد و به بقیه چشم غره رفت.

+دیگه نمیتونیم انکار کنیم که اون مشکوکه، ولی هیچ مدرک محکمی بر علیه‌اش نداریم.
لیام بالاخره اعتراف کرد.

-بعد چه اتفاقی افتاد؟
الیوت در حالی که به اشتون نگاه میکرد پرسید.

+بعدش لوک گم شد. تمام جاهایی که با هم قرار میذاشتیم و بلد بودیم رو گشتم. چند بار هم گشتم. اونجا نبود، تو کلاس ها نبود، بچه ها گفتن تو خوابگاه هم نیست. من-

اشتون نتونست حرفش رو ادامه بده، عینکش رو درآورد و با پشت دستش اشک هاش رو پاک کرد. از زمانی که با هم آشنا شده بودن تا الان اولین باری بود که بقیه گریه‌ی اشتون رو میدیدن.

تام کنار اشتون نشست و شونه هاش رو ماساژ داد. همه واقعا ناراحت بودن چون نبود لوک به وضوح حس میشد.

+خیلی خب ما قرار نیست همینجوری بیکار بشینیم و غصه بخوریم‌. تا غروب بازم همه جا رو میگردیم و اگر فایده‌ای نداشت فردا به پروفسور گزارش میدیم.

لیام رو به بقیه‌ی بچه ها گفت. لحنش نشون میداد که ناامید نیست و برای حل کردن این ماجرا مصمم تر و شجاع تر از قبل شده، چیزی که به بچه ها دلگرمی میداد.

-هری چی؟ اون یکی دو روز دیگه از درمانگاه برمیگرده و احتمالا هیچی نمیدونه.
شان پرسید.

Hogwarts Mystery [L.s] [Z.M]Where stories live. Discover now