سل-لام:)
حالتون چطوره؟این پارت بازم مهمون داریم.😁
ووت و کامنت فراموش نشه:)
_____________________________
د.ا.د سوم شخص:
بعد از سرو غذا، طبق عادت هر سال پروفسور مکگونگال برای شروع سال تحصیلی سخنرانی کرد و به همه خوشآمد گفت. اساتید رو معرفی کرد و قوانین رو دوباره تکرار کرد تا سال اولی ها باهاش آشنا بشن.
-امسال فرصت دوبارهای برای تمرکز روی درس و تلاش مضاعفه. ازتون درخواست دارم اگر هر مورد مشکوک و عجیب و غریبی در مدرسه یا قلعه مشاهده کردید بدون اتلاف وقت به من یا یکی از پروفسور ها گزارش بدید و خودتون سراغش نرید.
پروفسور مورگان هم چند کلمهای پند و اندرز گفت که معمولاً بچه ها بهش گوش نمیدادن.
چند نفر از گریفیندوری ها با شنیدن آخرین جملات به هری چشمغره رفتن. هری سرش رو روی میز گذاشت تا زیر سنگینی اون نگاه ها خرد نشه. باید حدس میزد امسال اوضاع نه تنها مثل قبله بلکه داره بدتر هم میشه.
باید برای یه سال دیگه اذیت و آزار سال بالایی ها رو تحمل میکرد. چقدر عالی!
..
صبح روز بعد، اولین کلاس تغییر شکل برای سال دومی ها قرار بود برگزار بشه. همگی سر کلاس حاضر شده بودن و منتظر پروفسور مورگان بودن تا سر کلاس بیاد.
-دارم بهتون میگم این تنها کلاس مفید مدرسه میتونه باشه. حداقل یاد میگیریم باهاش چجوری زین رو به یه سوسک تبدیل کنیم!
اشتون رو به اکیپ لیام-که مثل همیشه کنار هم نشسته بودن- گفت و همه با شنیدن این حرف خندیدن. همه به جز لیام. لیام فقط یه لبخند زورکی زد.
+یا بهتر از اون میتونیم فیلچ رو به یه دیک سوخاری شده تبدیل کنیم!
ایندفعه نوبت نظریهی نایل بود و بقیه بیشتر از قبل خندیدن.-من از فرانکلین هم بدم میاد، یکی هم باید اونو به زامبی تبدیل کنه.
لوک به دماغش چینی داد و گفت.+اون همین الانشم یه زامبیه. احتیاجی به این کار نداره.
شان جواب داد و به لوک های فایو داد. خندهی بقیه قطع نمیشد.هری واقعا خوشحال بود که اولین روز سال دوم تحصیلی اینجوری داره شروع میشه و امیدوار بود تا آخر امروز همه چیز همینجوری باقی بمونه.
از طرفی، زین و لویی طبق عادت ته کلاس نشسته بودن و هر دو داشتن به پسرایی که وسط کلاس از خنده ریسه میرفتن نگاه میکردن.
اونا آروم حرف میزدن تا صداشون به بقیه نرسه ولی صدای خنده هاشون واقعا بلند بود. و اگر لویی بخاطر خنده های هری لبخند زده بود، کسی قرار نبود بدونه.
YOU ARE READING
Hogwarts Mystery [L.s] [Z.M]
Fanfictionدرسته اینجا دنیای جادویی هاگوارتزه ولی من مطمئنم خبری از جادو نبود وقتی به اون چشم ها خیره شدم... هشدار: اگر پاترهد نیستید به هیچ وجه این بوک رو باز نکنید ( ͡° ͜ʖ ͡°) 💙💚 ❤️💛 🌈