.
دلام.خلاصه پارت قبل: وقتی بچه ها دیگه چاره ای نداشتن و لوک هم گمشده بود، مایکل رو تعقیب کردن و امجی هم گم شد. اکیپ پسرا که حالا با هم همدست شده بودن مایکل رو گیر انداختن و قصد داشتن حقیقت رو بفهمن تا دوستاشون رو نجات بدن.
_____________________________
مایکل بین دست های پر قدرت لویی و اشتون به دیوار فشرده میشد.
+من- نمیدونم... من هیچی نمیدونم.
-بولشت تحویلمون نده! به نفعته دهنتو باز کنی و بگی لوک و بقیه کجان وگرنه خودم میکشمت جوجه تیغی!
اشتون بیطاقت فک مایکل رو محکم تر بین دستش فشار داد و پرسید.
+به ریش مرلین قسم میخورم نمیدونم از چی حرف میزنید. من خودم گیج شدم، ترسیدهام.
مایکل با صدای لرزون و لحن وحشت زده ای گفت و سعی میکرد خودش رو از زیر دست لویی و اشتون رها کنه.
-اوه میخوای بگی تو روحت هم از بچه های گمشده خبر نداره؟
لویی با لحن طعنه آمیز و مسخره ای از لای دندون هاش غرید.
+بچه های گمشده؟ منظورت چیه؟
مایکل با چشم های گشاد شده پرسید.
-یادت نمیاد؟ بذار لوک همینگز رو برات یادآوری کنم. جوری که باهاش صمیمی شدی و بعد از پشت بهش خنجر زدی!
اشتون تقریبا داشت با دست های خالی فک مایکل رو میشکست و بهش آسیب میزد.
+مری جین چی؟ اون همین چند لحظه پیش اینجا غیبش زد!
لیام با اخم پرسید و گاردش رو حفظ کرد.
مایکل تقریبا به گریه افتاده بود.
-نمیدونم به کی قسم بخورم ولی من هیچ کاری نکردم... لوک دوست من بود من- من نمیدونم چه اتفاقی براش افتاد. اون دختره هم مدام منو تعقیب میکرد. شما ندیدید اونجا چی بود!
+نخیر! مثل اینکه قرار نیست به این راحتی اعتراف کنه.
الیوت با کلافگی دست به سینه شد و گفت.
-اگه راست بگه چی؟
هری با تردید پرسید و همه نگاه عجیبی بهش انداختن.
+یه راهی هست که میتونیم مطمئن بشیم داره حقیقت رو میگه یا نه. ولی اینجا نمیتونیم اجراش کنیم.
لیام در حالی که هنوز با اخم به مایکل خیره شده بود گفت .
-من میتونم یه جایی رو بهتون نشون بدم که کسی ازش خبر نداره.
صدای ناگهانی زین باعث شد همه از تعجب به پشت سرشون نگاه کنن.
در واقع این ایده ی لیام بود و به زین گفته بود که اگر میتونه و میخواد خودش رو برای کمک به اینجا برسونه، و ظاهرا آخرین نفری بود که به پارتی رسیده بود. لیام تمام سعیش رو کرد که هیچ واکنش خاصی نشون نده و خوشحالی و هیجانی که ته دلش با دیدن زین بوجود اومده بود رو پنهون کنه.
YOU ARE READING
Hogwarts Mystery [L.s] [Z.M]
Fanfictionدرسته اینجا دنیای جادویی هاگوارتزه ولی من مطمئنم خبری از جادو نبود وقتی به اون چشم ها خیره شدم... هشدار: اگر پاترهد نیستید به هیچ وجه این بوک رو باز نکنید ( ͡° ͜ʖ ͡°) 💙💚 ❤️💛 🌈