سلاااااام حالتون چطوره؟
دلم براتون تنگ شده بود.🥺هاگوراتز را خدا آزاد کرد.
😂✌🏻خلاصه پارت قبلی: لوک گمشده، الیوت تو خوابگاه اسلایدرین یه سرنخ جدید پیدا میکنه و بچه ها به دو تیم تقسیم میشن. عده ای دنبال مایکل میرن و بقیه دنبال سرنخ میگردن و ترجیح میدن صبر کنن تا هری از درمانگاه برگرده. یه شب لویی سرزده به درمانگاه میره و هری رو ملاقات میکنه.
شرط ووت: ۱۲۵+
______________________
د.ا.د سوم شخص:
فرانسیس در حال جابجا کردن بدن مهمون جدید به داخل سلول بود. ققنوس تمام مدت بدون هیچ حرفی و هیچ حسی روی صورتش دست به سینه به سلول خیره شده بود.
فرانسیس مثل همیشه نبود. ققنوس سیاه میتونست اینو حس کنه. یه حسی مثل تردید یا گیجی درونش موج میزد.
-بعد از اینکه کارت تموم شد به اتاقم بیا.
بعد از شنیدن اطاعت میشه از سمت فرانسیس به سمت اتاق بزرگش رفت و روی صندل پشت میز نشست. پرندهی عزیزش غرق خواب بود.
پاهاش رو روی میز تکیه داد، یه نخ سیگار از جیب کتش درآورد و با جادوی خودش روشنش کرد. هنوز پک اول رو نزده بود که فرانسیس در زد و با احترام وارد شد.
+امری هست؟
-تو میخوای چیزی به من بگی؟ یا سوالی داری؟ مرددی و من حاضرم تا برطرفش کنم.
چشم های فرانسیس گرد شد و دستهاش محکم تر از قبل به هم قفل شد. کمی من من کرد اما نهایتاً نفس عمیقی کشید و سوالی که تمام مدت به جون مغزش افتاده بود رو پرسید.
+چرا بچه ها؟
وقتی اخم کمرنگ ققنوس رو دید فهمید که باید بیشتر توضیح بده وگرنه تو دردسر افتاده.
+منظورم اینه که، ما قدرتمندیم، خیلی خیلی بیشتر از ارباب تاریکی. و امکانات و اختیارات بیشتری داریم. میتونیم به آسونی یه لشگر قوی بسازیم. حتی به قدری قدرت داریم که بتونیم با ورد های ممنوعه به هدفمون برسیم. وقتی میتونیم به هاگوراتز حمله کنیم و خیلی راحت به چیزی که میخوایم برسیم، چرا باید در عوض پنهانی دست به دامن یه مشت بچه بشیم و این همه صبر کنیم؟
ققنوس سیاه نفس کلافهای کشید و از جاش بلند شد. پوک دیگهای به سیگار زد و دودش رو قبل از اینکه جواب بده بیرون داد.
-تو داری بخش کوچیکی از موقعیت رو میسنجی. در حالی که اگه یکم فکر کنی متوجه میشی که همون بچه ها سرمایهی اصلی ما هستن. اونا الان مثل یه گیاه پیچک در حال رشدن. نفوذ به ذهن و بازی با باور های یه بچهی شونزده ساله خیلی راحت تر از متقاعد کردن یه آدم بزرگسال و بالغه. پس بهتر نیست در صلح و آرامش و به مرور ارتشی بسازیم که ریشهی اون به این راحتیا نابود نمیشه تا اینکه بخوایم با خون و خونریزی و استبداد به قدرت برسیم؟
YOU ARE READING
Hogwarts Mystery [L.s] [Z.M]
Fanfictionدرسته اینجا دنیای جادویی هاگوارتزه ولی من مطمئنم خبری از جادو نبود وقتی به اون چشم ها خیره شدم... هشدار: اگر پاترهد نیستید به هیچ وجه این بوک رو باز نکنید ( ͡° ͜ʖ ͡°) 💙💚 ❤️💛 🌈