هیونگ ...

261 30 11
                                    

_کیم تهیونگ
ونوو آروم زمزمه کرد مطمئن نبود پسر همون کیم تهیونگ دبیرستانی باشه
کت و شلوار اتو کشیده و موهای مرتب هیچ شباهتی به اون پسر شر و شیطون دبیرستانی نبود

_جئون ونوو؟
وقتی تهیونگ سمتش برگشت فهمید اشتباه نکرده
چشم های کیم تهیونگ ،چشم هایی نبود که هر روز تو خیابون ببینی
بلاخره صندلی عقب کشید و روبروش نشست
_مشتاق دیدار بودیم جئون بعد دوسال مطمئنم جانگوکم اندازه من دلتنگت بود
ونوو به پوزخند زهردار تهیونگ نگاه کرد
میدونست تهیونگ تنها آدم این کره خاکی که ونوو حاضر بود قسم بخوره ازش متنفره
وقتی این قرار گذاشت میدونست مکالمه دوستانه ایی قرار نیست داشته باشن
_بعد دو سال دعوتم نکردی که تماشام کنی جئون هان؟
_من برای مینگیو اینجام تهیونگ
بلاخره حرفش زد باید شروع میکرد تا زخم زبون تهیونگ بیشتر از این عصبیش نکنه
_بخاطر مینگیو؟ الان اینجایی ؟
تهیونگ به ساعتش نگاه کرد
_یکم زود امدی جئون یه دو سال زود امدی اوه نه ببخشید دوسال دیر امدی ... مینگیو دو سال پیش بخاطر تو اینجا بود
ونوو نفس عمیقی کشید بدنش هنوز بیخیال بود و حرف های تهیونگ اصلا کمکی نمیکرد

_این پسر میشناسی
ونوو مجله ی چاپ شده امروز سمت تهیونگ هل داد
_مینگهاعو ـه!
ونوو بلاخره گرمای خوش آینده حس کرد تن صدای بم تهیونگ و نگاهش میشناخت ... تهیونگ از اون پسر خوشش نمیاد
_اون با مینگیوئه ؟ باهم رابطه دارن ؟
_چیه ؟ حسودیت شده ریئس
ونوو باور نمیکرد
_بیین تهیونگ یه چیزی بین این دو نفر هست و تو باید
_نه ...نه...نه جئون
ونوو وقتی تهیونگ وسط حرفش پرید عصبی نگاهش کرد
_تو عوض نمیشی عوضی نه؟ بهم احتیاج داری ولی هنوزم جوری رفتار میکنی انگار من زیر دستتم و بهم لطف کردی اینجا رو برومی؟
ونوو با تعجب به پسر بالغ روبروش نگاهش کرد دست خودش نبود آدم هایی قدیمی براش فضای قدیمی رو تداعی میکردن جوری که هنوزم میتونست حس قدم های سنگینش توی راهروی مدرسه حس کنه
_نمیدونم برای چی اینجایی جئون ! کسی که باید دنبالش بگردی بیرون این کافه است اگه بخوای شماره اش میدم ببینیش
_باهم تو یه آتلیه کار میکنیم
ونوو زمزمه کرد
_مینگیو بیچاره ... تحمل تو سخته
_ببین ته ... یه چیزی درست نیست مینگیو از دست من عصبانیه و
_عصبانی ؟
تهیونگ با تمسخر توی صداش لحن ونوو رو تکرار کرد

کسی که توی ۲۴ساعت سه ساعت به زور بخوابه از مدرسه اخراج بشه کارش از دست بده  پول بیمارستان نداشته باشه در بره عصبانی نیست جئون دیوونه است ناراحت نیست داغونه ، من حالم از این پسر توی عکس بهم میخوره ولی از تو بیشتر جئون .... تو پای اون پسر به زندگی مینگیو باز کردی تو رسوندیش جایی که اینقدر با کفش کهنه راه بره که به دمپایی نو راضی بشه
ونوو دستش بیشتر رو چوب صندلی فشار داد بدنش هنوز گر تن مینگیو رو داشت مینگیو حتی با اینکه ونوو جنگ راه انداخته بود کاری کرد ونوو پیروز شه.... اون با مینگیو چیکار کرده بود
_ من ولش نکردم 
ونوو زمزمه کرد بعید میدونست تهیونگ شنیده باشه
_  من ازت متنفرم جئون آرزو میکردم هیچ وقت انتقالی نگیری و نمیدونی چقدر تماشای عرق سردی که رو پیشونیت لذت بخشه ولی
ونوو میخواست همونجا گریه کنه بدنش برای هجوم همه ی اون حس ها  زیادی بود ، قبلا هم میدونست تهیونگ ازش متنفره ولی الان حتی میخواست تهیونگ هم بغلش کنه چون هر لحظه ممکن بود بدنش از هم بپاشه این قرار اشتباه بود
_تهیونگ.... خواهش میکنم ... تو بی دلیل از کسی متنفر نمیشی ، مینگهاعو کیه ؟
تهیونگ چاییش سر کشید ونوو میخواست همون چایی رو توی صورتش بریزه چطور اینقدر آروم بود
_وقتی رفتی مینگیو دیگه همون خرده فروشی موادم کنار گذاشت و یهو بعد یه دعوای بیخود اخراج شد
_ و رفت سراغ عکاسی ... من انرژی شنیدن داستانی که میدونم ندارم تهیونگ
_ این تنها آدرسی که دارم جئون ، اون پسر به این کلاب مربوطه
ونوو با شنیدن صدای پیام گوشیش به صفحه اش نگاه کرد آدرسی بود که تهیونگ ازش حرف میزد
_ ممنون تهیونگ
_مطمئن نیستم لطف کرده باشم ، حتی مینگیو هم از اونجا ترس داره ... ولی تو برای جبران اینجایی و من واقعا امیدوارم به اندازه مینگیو اذیت بشی
ونوو لبخند سردی به لحن همیشه تلخ تهیونگ زد
_بیا دفعه دیگه که دیدمت اینقدر داغون نباشی عادت ندارم اینجور ببینمت رییس

1321Where stories live. Discover now