دوست من ..جونهی

170 30 30
                                    


چشماش رو با دستش از پشت عینک مالش داد الان بیشتر از همیشه از وقتی امده بود سئول دلش برای تخت خوابش و حتی مزخرفات جونهی تنگ شده بود

اگه خوابت میاد میتونی بری بخوابی و بیخیال عکاسی بشی چون اینجا آتلیه است نه اتاق خوابت جئون_

حتی نیاز نداشت سرش بلند کنه یا دست از مالش چشماش برداره

کسی که اینجا رو با اتاق خواب اشتباه میگیره تویی_

ونوو لبخند ظریفی زد و نگاهش به مینگیویی که به میز ونوو تکیه داده بود و دستاش توی دلش جمع کرده بود، داد

نگو که از تماشاش لذت نبردی ؟_

ونوو سعی کرد موس زیر دستش خورد نکنه و به عضلات صورتش برای ثابت نگه داشتن لبخندش التماس کرد

کیم مینگیو . سایت هایی هست که اگه بخوام این مضخرفات ببینم میتونم اشتراکش بخرم بعد هم _

ونوو چندتا از برگه ها رو برداشت و از صندلیش بلند شد حالا فاصله کمتری با مینگیو داشت درست رو به روی صورتش


 و راستش شاید برای بقیه جذاب باشه که بدونن چطوری انجامش میدی ولی میدونی من قبلا خیلی بیشتر تماشا کردن رو تجربه_ کردم و خب ....

ونوو به چهره ایی که هر لحظه قرمز تر میشد خیر شد انگشت ظریفش رو خط فک تیره و برنز مینگیو کشید

خیلی تعریفی نداشتی مینگیو شی_

هنوز یه قدم فاصله نگرفته بود که محکم به میز کوبیده شد و بین میز و مینگیو قفل شد ، سایه مینگیو روی صورتش افتاد

برام مهم نیست بعد از من کی چطوری ترتیبت داده که بهت اینقدر چسبیده ولی خب برای من تجربه بدی نبودی_

ونوو لرز خفیفی حس میکرد آخر وقت بود و بعید میدونست غیر از خودش و مینگیو کسی تو آتلیه باشه

...از روم بلند شو_

ونوو دستاش رو سینه مینگیو گذاشت تا یکم بهتر نفس بکشه

باعث شد روت تمرین کنم تا بدونم بعدا با آدم هایی که دوس دارم باید چطور رفتار کنم _

 بهت گفتم از روم بلند شو_

ونوو اینبار بلند تر گفت مینگیو کاملا کر شده بود تو صورتش حرف میزد و ونوو مجبور شد چشمام محکم روی هم فشار بده

و به نفعته دهنت راجب چیزی که دیدی بسته نگه داری_

ونوو نفس حبس شده اش به محض اینکه مینگیو ازش فاصله گرفت ازاد کرد

 اگه کسی چیزی بپرسه من ساکت نمیمونم_

 بنظرم کاری نکن که آخرین حرفات باشه چون اگه دهنت باز کنی برای همیشه ساکتن میکنم و میدونی که اینکار میکنم_

1321Where stories live. Discover now