با دیدن چراغ روشن بالای در نفس آرومی کشید ، خوشحال شد که جونهی هم خونه عزیزش خوابیده
اون اخلاق های عجیب زیادی داشت و عجیب ترینش این بود که چراغ ها رو وقت هایی که خونه نیست یا شب ها که میخوابه روشن بذاره
اعتقاد داشت دزد ها وقتی خوابه محاله با این ترفند بالای سرش ظاهر بشن
خنده ی بی صدایی کرد ، هنوزم اشتیاق جونهی رو وقتی از ترفند فوق سری اش حرف میزد بخاطر داشت
آروم کلید توی در چرخوند بیشتر چراغ های داخلی خاموش بود و باعث میشد ونوو خوشحال باشه
ولی با دیدن جونهی که پای تلوزیون تمام خوشحالی موقتش نابود شد
_تو که بیداری چرا چراغ دم در روشنه؟
_بخاطر اینکه تو فک کنی خوابم و بیای خونه
ونوو اه بلندی کشید برای بحث کردن با جونهی انرژی نداشت
_چرت نگو جون
باشه باشه حرف نمیزنم ولی حداقل شام بخور _
گشنه ام نیست_
البته که گشنش بود از صبح تا حالا همون موکای یخ زده رو خورده بود
_اینقدر نسبت به خودت بی اهمیت نباش برای زندگی توسئول به انرژی نیاز داری
وقتی جونهی کیف دوربینش از شونه اش برداشت فهمید نمیتونه به دوست سمجش نه بگه
_به چی اینجوری فک میکنی ؟
جونهی در نیمه باز اتاق باز کرد ولی چراغ روشن نکرد چراغ خواب بنفش ونوو به اندازه ایی بود که هم رو ببینن
_هیچی فقط از خستگی زیاد خوابم نمیبره
ساعت از نیمه شب گذشته بود و ونوو میتونست راحت صداقتش گردن خستگی روز جهنمیش بندازه
جونهی با فاصله ازش روی تخت نشست و نفس عمیق کشید ، ونوو حس خوبی به اون نفس عمیق نداشت میدونست تهش به چی ختم میشه
_وقتی بهم زنگ زدی گفتی داری میای سئول فقط خوشحال شدم فک کردم برای دیدنم امدی یا شاید بعد این همه سال جاسوست بودن میای که ازم قدر دانی کنی
ونوو مدیون تاریکی اتاق شد ، چون حتی نمیخواست دوباره چهره ناراحت جونهی ببینه
ازم متنفره _
با صدای ارومی گفت ...احتمال نمیداد جونهی بشنوه
_چی؟
میتونست با صدای متعجب جونهی ،تصویرش را هم حدس بزنه
چشم های گشاد شده و دهنی که نیمه بازه
_اگه امدی که بپرسی چرا برگشتم و چرا بهت تو این یه هفته هیچی نگفتم باید بگم....
YOU ARE READING
1321
Romanceجیون ونوو از عکاسی متنفره ولی الان توی یکی ازبزرگترین اتلیه کاراموزه... و علتش پسر بلند و جذابیه که به گذشته اش مربوط میشه والان اونجا عکاسه و البته ازش متنفره...و همه ی تلاشش میکنه تا ونوو رو از اتلیه بیرون بندازه ولی ونوو ثابت میکنه اون پسر بلند ق...