من باهات رقابت میکنم مینگیو

379 41 24
                                    


دستش روی برامدگی کلید توی دستش کشید

هنوزم به نویی روز اول بود

هنوزم لمس اسمش زیر دستش آرومش میکرد

کلیدی که با زنجیر بلندی حالا شبیه به یه گردنبند بود

به در بسته انبار آتلیه خیره شده خودش رو ازش قایم کرده بود کلید بیشتر توی مشتش فشار داد چشماش رو بست تا شاید درد قلبش آروم بگیره

"واقعا ارزشش داری؟ ارزش اینقدر جنگیدن رو؟قلبم درد میاری گریه ام میندازی و بیشترین زجر رو میدونی کی حس میکنم...... وقتی میدونم از این در بیام بیرون تو نگاهت نه ترسی هست و نه نگرانی !

دست های همیشه سردش روی رد اشک هاش کشید و از زمین اتاق تاریک بلند شد

نگاه دوباره ایی به کلید توی دستش انداخت و دستش رو اسم حکاکی شده روش کشید

من بجای دوتامون برای این حس میجنگم کیم مینگیو

با دستمال مخصوص لنز دوربینش دوباره تمیز کرد ، دروغ بود اگه میگفت استرس نداره

ونوو_

با ترس سر جاش پرید به چهره همیشه پر انرژی سوکمین خیره شد

_بله

_بعد از مینگیو نوبت توعه آماده ایی ؟

سعی کرد استرسش پشت لبخندش پنهان کنه

_اره آماده ام

سوکمین دوباره بهش لبخند زد و ونوو شک داشت میتونه چیزی ببینه یا نه ، اخه چشمای حلالیش تقریبا بسته شده بود

سعی کرد با خارج شدن مینگیو از سالن اصلی حالت خونسردی به خودش بگیره

مینگیو مثل همیشه بود پیراهن بزرگ و گشادی که آستین هاش بالا زده بود و هارمونی قشنگی با پوست برنزش داشت و مدام به مدل های

دختر عکاسی میخندید و اوه البته لبخند

جئون ونوو از اون لبخندی که همیشه رو لب کیم مینگیو هست متنفره

با برگشتن نگاه مینگیو سمتش عینکش رو چشمش صاف کرد

نوبت توعه تازه وارد_

به در سالن نزدیک شد ولی سعی کرد با فاصله بیشتری از مینگیو متوقف بشه اون از تفاوت قد لعنتیشون هم متنفر بود

_من اسم دارم مینگیو شی و ازت بزرگ ترم سعی کن احترام گذاشتن فراموش نکنی

مینگیو حالت همیشگی خودش حفظ کرد

البته حالت همیشگی مخصوص حرف زدن با ونوو رو

_با همه این حرف ها یه تازه واردی و من هیچ تمایلی برای یاد گرفتن اسمت ندارم .

1321Where stories live. Discover now