9

2.9K 553 64
                                    

                      تیم ساپورت تهیونگ

Kimtaehyung: گایز

Parkchiminnie: اووه ببین کی اینجاست

Officialkimnamjoon: شانس به همرات مرد

Junghobi: اره بهش نیاز پیدا میکنی

Kimseokjinnie: اره اره

Kimseokjinnie: بریزش بیرون.همو کردید یا نه؟

Kimtaehyung: کردیم

Junghobi: چی

Kimseokjinnie: چی

Officialkimnamjoon: چی

Parkchiminnie: چی

Parkchiminnie added minsuga

Minsuga: چی میخوای

Minsuga: اوه

Minsuga: بلاخره

Minsuga: احترام.من فکر نمیکردم تو به این زودیا اعتراف کنی

Kimtaehyung: نکردم

Minsuga: چی

Parkchiminnie: چی

Junghobi: چی

Officialkimnamjoon: تهیونگ وات د هل

Minsuga: همین الان توضیح بده

Kimtaehyung:ما بعد از نوشیدن چند تا شات رفتیم خونه اون،خب من چندین شات خوردم،اونم چند شاتی
خورد.وقتی ما تو اتاقش بودیم،اون تلو تلو خورد و نزدیک بود بیفته،ولی من گرفتمش و بعدش بوسیدمش و آره.ما انجامش دادیم.

Junghobi:  و بعدش چی؟ صبح بهش چی گفتی؟

Kimtaehyung: ...

Minsuga: تهیونگ به خدا قسم میزنمت اگه اون
کاری که فکر میکنم و کرده باشی

Kimtaehyung: من وحشت کردم

Minsuga: پس جونگکوکو تنها گذاشتی؟ بعد از داشتنِ سکس باهاش؟خدا لعنتش کنه

Minsuga: حداقل براش یه نوشته گذاشتی؟

Kimtaehyung: من عجله داشتم...

Kimseokjinnie: تهیونگ، تو جونگکوکو بعد از داشتن سکس باهاش تنها گذاشتی.

Kimtaehyung: من همین الان همینو گفتم،نگفتم؟

Parkchiminnie: من فکر نمیکنم تو چیزی که سوکجین گفتو متوجه بشی

Officialkimnamjoon: تو اونو مثل یه رابطه یه شبه ول کردی

Kimtaehyung: نه

Kimtaehyung: من وحشت کردم چون نمیخواستم اون منو رد کنه

Officialkimnamjoon: اون اینو نمیدونه،ته

Kimtaehyung: فاک

_________________________________________

اهنگ پیشنهادی امشب: the truth untold
چون زیادی حس و حال الانمه.

داشتم فکر میکردم یه ساله دارمتون ولی نمیشناسمتون.بیاید از خودتون بگید.علایقتون.سوالی ام درباره من بود بپرسید جواب میدم.🤎

و اینکه کامنتاتونو میخونم و خیلی انرژی میگیرم و سر فرصت حتما جواب میدم.

🎻تو میدونی که من نمیتونم،خودمو بهت نشون بدم،خودمو بهت بدم
نمیتونم یه قسمت کهنه از خودمو بهت نشون بدم
دوباره یه ماسک میپوشم و میرم که تو رو ببینم،ولی من هنوز میخوامت
شکوفا شده توی باغی از تنهایی ها،گلی که شبیهته
من میخواستم که بدمش بهت،بعد از اینکه این ماسک احمقانه رو بردارم
ولی من میدونم،هیچوقت نمیتونم این کارو انجام بدم
من باید قایم بشم،چون من زشتم
من میترسم،من کهنه ام،من خیلی میترسم
که تو دوباره منو در نهایت تنها بزاری
دوباره یه ماسک میپوشم و میرم که ببینمت.
"The truth untold"

Ly💜

InstagramHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin