part 5

411 106 26
                                    

بعد از مدتی حضور تهیونگ و با عطرش احساس کردم

کنارم ایستاد

نگاهی بهش کردم و گفتم

کوک: یونگی هیونگ کجاست ؟نمیبینمش

نگاهی به محتوای درون جامش کرد و بعد اونو سر کشید

تهیونگ : نمیاد....میدونی که از شلوغی متنفره

برای یونگی هیونگ خیلی ناراحت بودم اما کاریم از دستم بر نمیومد.

کوک: درسته

بازم دنبال صوفی گشتم اما اون نبود.

تهیونگ: چیه؟دنبال اون دختره ای؟

با چشمای جدیش به من خیره بود.

اون زیادی باهوش بود .

کوک: به تو مربوطه ؟

تهیونگ :تو همه چیزت به من مربوطه....
میدونی کوکا اگر اون دختره بخواد پاشو از گیلیمش درازتر کنه جفت پاهاشو قلم میکنم میدونی که اینکارو میکنم .

میدونستم که اینکارو میکنه.

تقاص هرکی که نزدیک من میشد همین بود .

اهی کشیدم و از پشت سر  تهیونگ به پله ها نگاه کردم .صوفی رو دیدم که بالاخره داشت میومد.

لباس بلند مشکی پوشیده بود که به شدت به پوست سفیدش میومد .با هر قدمی که بر میداشت پاهای خوش فرمش از چاک لباسش بیرون میومد .

درست مثل شاهزاده ها خیلی باوقار از پله ها پایین اومد.

تمام نگاها به سمتش کشیده شده بود.اما اون با لبخند زیبایی مستقیم به سمت من اومد.

صوفی :  جانکوک مثل اینکه دیر کردم نه؟

لبخند مهربونی بهش زدم

کوک: خیلی نه

صوفی : خوبه

عجیب بود ولی مهر این دختر خیلی زود به دلم نشسته بود .

کم کم زوج ها به وسط سالن اومدن و شروع به رقصیدن کردن .

صوفی : جانکوک باهام میرقصی ؟

وجود تهیونگ باعث تردیدم میشد.

از طرفی نمیتونستم درخواستش رو نادیده بگیرم .

ایرادی داشت اگه کمی تهیونگ رو بابت ازارایی که بهم رسونده بود تنبیه میکردم؟ نه ابدا

میدونستم پا گذاشتن روی دم شیر کار خطرناکیه ولی برای انتقام از تهیونگ و پا گذاشتن روی خط قرمز های مسخرش دوست داشتم که اینکارو کنم.

اون لعنتی خیلی اذیتم کرده بود.

پس بدون نگاه کردن به تهیونگ دستای ظریف صوفی رو توی دستم گرفتم و به وسط سالن رفتیم.

خیلی اروم شروع به رقصیدن کردیم .

صوفی :جانکوک تو ....دوست دختر داری؟

LOSER _vkookWhere stories live. Discover now