غصه ها تلنبار میشن
تلنبار میشن ...
اونقدر تلنبار میشن ، تا یه روز دیگه اسمشون غصه نیست
اسمشون میشه "حسرت"______________
_جین عزیزم ؟ بیا نهار حاضره ..
+باشه الان میام
_اگر دوست داری میتونی زنگ برنی به اون دوستت تهیونگ هم بیاد ..
+تهیونگ ؟
_اره همون پسر خوشگله ...
+مامان ؟ تو اونو از کجا میشناسی ؟
[دستای گرم جین هو دور دستای پسرش پیچیدنو اونارو اروم فشردن ]
_جین عزیزم من تمام زندگیه تورو میدونم ...
+پس یعنی من بازم خوابم ؟
_اره عزیزم این خوابیه که تو خودت روش تسلط داری . این همون خوابیه که خودت میخوایش ..
+مامان ... من دلم برات تنگ میشه ... برای همی..
[جین هو پرید وسط حرف جین ]
_میدونم پسرم . اما این برای خودت سخت تر نیست ؟ تو رویای *اگاهانه رو هردفعه امتحان میکنی تا منو باز ببینی ولی خودت بهم بگو بعدش حالت بهتر میشه یا بدتر ؟
+مامان مهم برای من الانه .. که میبینمت که حست میکنم ...
_میدونم پسرم ... میدونم . ولی رو روحیت تاثیر بد داره ...
+میگی چیکار کنم ؟ همین دیدنای گاه و بی گاهم نداشته باشم ؟
[جین لبخند تلخی زد اما مادرش دستای اونو محکمتر فشرد ]
_بیا یه مدت به جفتمون استراحت بدیم .. هم تو هم من
+از اینکه هردفعه میام پیشت خسته شدی ؟
_نه جین ! من فقط میخوام قبول کنی که من دیگه پیشت نیستم . که من ۱۸ سال پیش این دنیارو با تمام چیزایی که برام با ارزش بودن ترک کردم . حتی تورو ...
[جین لحنش غمگین بود . بغضی که تو گلوش نشسته بود قابل پنهان کردن نبود ]
+بگو چرا مامان ؟ چرا انقدر خودخودخواه بودی ؟ چرا منو ترک کردی ؟ اگه نمیرفتی من الان اینجوری نبودم ...
+اگه پیشم بودی حسرت یه بغل گرم و مادرانرو نداشتم . حس خلاء تمام زندگیمو نمیگرفت .
+تبدیل به همچین ادم روانی نمیشدم . هیچ میدونی وقتی میبینم مامان یونگی بهش زنگ میزنه و دلواپسشه که چرا هنوز نرفته خونه یا چیزی خورده یا نه یا لباس گرم پوشیده یا نه وقتی اینارو میبینم چه حالی میشم ؟
+میدونی وقتی میبینم مامان تهیونگ هروقت سرما میخوره براش سوپ درست میکنه چه حسرتی میخورم ؟ بهم بگو چرا انقدر خودخواه بودی مامان ؟
VOUS LISEZ
his hands
Fanfictionصدای بوق کر کننده ی قطار تنها چیزی بود که میتونست باعث بشه که به خودش بیاد اون داشت چیکار میکرد؟ اون داشت چیکار میکرد ؟ این سوال همش تو ذهنش تکرار میشد چرا نبود پس ؟ چرا نمیومد ؟ چرا نبود که دستاشو بگیره .. البته که گرفت! ولی وقتی دستاش سرد شده بو...