ادما از چیزی که هستن هیچوقت نمیترسن
از چیزی که الانشون
قراره بسازه
میترسن_______________
پاهای تهیونگ سست شدن . قهورو گذاشت رو پیشخون و دستشو کلافه کشید تو موهاش .
+لعنتی چرا الان اخه ؟ چرا اصلا باید بیاد اینجا ؟ میخواد چیو ثابت کنه ؟
+مهم نیست چیو میخواد ثابت کنه .. چون برای من اهمیتی نداره . پس باید همینو بهش نشون بدم .
قبل از اینکه قهوه سرد بشه سریع برداشت و سمت جین حرکت کرد
+بفرمایید سفارشتون ..
_ممنونم وی
ایندفعه تهیونگ مطمئن شد که باید بروز بده که شناختش . پس با قاطعیت چشاشو قفل چشمای جین کرد .
+اوه . کیم سوکجین !! خوشحالم از دیدنت .
جین اعتراف کرد که این تهیونگ با اون تهیونگی که ۴ ماه پیش دیده بود خیلی فرق داشت . ولی هنوزم میتونست بدون نگاه کردن به هیچ کدوم از اجزای صورتش بفهمه چشماش چی میگن .
_ اره .. من !! منم خوشحالم وی . چخبر ؟ همه چیز روبراهه ؟
+ اره چرا نباشه ؟
_ خیلی خوبه پس . راستش شنیده بودم که اینجا کار میکنی گفتم بیام و باهم یه ملاقات هرچند کوچیک داشته باشیم .
[اون لعنتی حتی یادش نیست من خودم یبار بهش زنگ زدمو گفتم بیاد دنبالم ]
+اهاا .. کار خوبی کردی
_میدونم . منتظر میمونم تا وسایلتو جمع کنی منم تا اونموقع قهومو تموم میکنم .
تهیونگ چیزی نگفت و سری تکون داد .
[[این اون تهیونگه ؟ واقعا چطور ممکنه ؟ انتظار هر واکنشیو داشتم جز این .. پس حدسم همونطور که چهار ماه پیش گفتم درست بود اون فقط یه حس زود گذر بود . یونگی و بقیه ام زیادی شلوغش کردن ]]
تهیونگ حالا اماده شده بود و بالا سر جین وایستاد . جین هم قهوشو تموم کرد و فنجونشو رو میز گذاشت .
حالا جفتشون شونه به شونه از کافه بیرون زدن و داشتن کنار هم قدم میزدن .
[[این تهیونگ چشماش دیگه اون معصومیت و ندارن . حس میکنم مقصرش منم !!]]
[این چرا انقدر جذاب تر شده ؟ اصلا چرا انقدر اروم شده ؟ دیگه خبری از اون چشمای یخیش نیست ]
_واقعا قهوه ی خوبی بود تهیونگ شی ! فکر میکنم مشتریتون بشم
_ولی برای جبران این قهوه به نظرم بهتره ک منم تورو به یه قهوه دعوت کنم . البته که نه تو کافی شاپ
+پس کجا ؟
با ابروهای بالا پریده پرسید
_خونه من !
CITEȘTI
his hands
Fanfictionصدای بوق کر کننده ی قطار تنها چیزی بود که میتونست باعث بشه که به خودش بیاد اون داشت چیکار میکرد؟ اون داشت چیکار میکرد ؟ این سوال همش تو ذهنش تکرار میشد چرا نبود پس ؟ چرا نمیومد ؟ چرا نبود که دستاشو بگیره .. البته که گرفت! ولی وقتی دستاش سرد شده بو...