chapter 5

1.4K 291 68
                                    

+آ ... آمممم... ته؟.. میشه باهات حرف بزنم؟

تهیونگ سرشو از تو گوشیش دراورد و پوکر به لیسا نگاه کرد

جونگ هوان با اخم از رو صندلی کنار ته بلند شد و راه لیسا رو سد کرد

لیسا دست پاچه به جونگ هوان نگاه کرد

- کـ... کاریش ندارم!!!.. فقط میخوام حرف بزنم

تهیونگ بیحوصله باشه ای گفت و جونگ هوان بعد از چشم غره ای به لیسا کنار رفت

- میـ... میشه خصوصی باشه؟

کلاس خالی بود و بغیر از اون سه نفر کسی داخل نبود

+ جونگ هوان شی... میشه بری بیرون و اگر کسی اومد خبرمون کنی؟

جونگ هوان با لبخند کوچکی به تهیونگ سر تکون داد و با یک چشم غره‌دیگه به لیسا بیرون رفت

+ میشنوم

لیسا با استینش عرق سرد پیشونیشو پاک کرد و با سروصدا اب دهنشو قورت داد

- میـ.... میخواستم یه چیزی بهت بگم... از سه سال پیش‌ که تازه اومدی این دبیرستان ... ازت مخفیش کردم... و با راه غلطی سعی کردم نشونت بدم ... قبلش میخوام بگم که واقعا بخاطر اینکه برات قلدری میکردم عذر میخوام و پشیمونم که چرا مثه بچه ها بودم

تهیونگ به چشماش چرخی داد و منتظر ادامش موند

لیسا با حس فشار بیش از حد استرس و‌عصبی بودنش چشماش رو محکم بهم فشار داد

- من دوست دارم ته!

تهیونگ با کمی شوک به لیسا نگاه کرد و بعد با انگشت خودش رو نشون داد

+منو؟؟؟؟

لیسا با سری پایین افتاده تایید کرد

تهیونگ نفس عمیقی کشید

از حاش بلند شد و به ارومی گفت

+ خیلی متاسفم لیسا!.. نمیتونم احساساتت رو قبول کنم!… من الان با کسی قرار میذارم …باز هم متاسفم!

.
.
.
..
.

..

- خب… حالا با گوشی کار کن …اصلا به ما توجه نکن و عادی رفتار کن

تهیونگ با حرف کارگردان قفل گوشی رو باز کرد
همینطور که با ارامش راه میرفت وارد گوگل شد و سریال مورد علاقش رو سرچ کرد

با بالا اومدن ویدئو با هیجان به اسکرین خیره شد

اولین صندلی که به چشمش خورد نشست و بدون توجه به این که داشت ازش فیلم برداری می شد با علاقه حرف های نقش اول سریال رو دنیال میکرد

با دیدن سکانس طنز سریال خنده ملودیکی سر داد
و بدون توجه به دوربینایی که داشتن دور تا دورش میچرخیدن تا از تمام زوایا فیلم بگیرن به دیدن سریال ادامه داد

orphanageWhere stories live. Discover now