+آ ... آمممم... ته؟.. میشه باهات حرف بزنم؟
تهیونگ سرشو از تو گوشیش دراورد و پوکر به لیسا نگاه کرد
جونگ هوان با اخم از رو صندلی کنار ته بلند شد و راه لیسا رو سد کرد
لیسا دست پاچه به جونگ هوان نگاه کرد
- کـ... کاریش ندارم!!!.. فقط میخوام حرف بزنم
تهیونگ بیحوصله باشه ای گفت و جونگ هوان بعد از چشم غره ای به لیسا کنار رفت
- میـ... میشه خصوصی باشه؟
کلاس خالی بود و بغیر از اون سه نفر کسی داخل نبود
+ جونگ هوان شی... میشه بری بیرون و اگر کسی اومد خبرمون کنی؟
جونگ هوان با لبخند کوچکی به تهیونگ سر تکون داد و با یک چشم غرهدیگه به لیسا بیرون رفت
+ میشنوم
لیسا با استینش عرق سرد پیشونیشو پاک کرد و با سروصدا اب دهنشو قورت داد
- میـ.... میخواستم یه چیزی بهت بگم... از سه سال پیش که تازه اومدی این دبیرستان ... ازت مخفیش کردم... و با راه غلطی سعی کردم نشونت بدم ... قبلش میخوام بگم که واقعا بخاطر اینکه برات قلدری میکردم عذر میخوام و پشیمونم که چرا مثه بچه ها بودم
تهیونگ به چشماش چرخی داد و منتظر ادامش موند
لیسا با حس فشار بیش از حد استرس وعصبی بودنش چشماش رو محکم بهم فشار داد
- من دوست دارم ته!
تهیونگ با کمی شوک به لیسا نگاه کرد و بعد با انگشت خودش رو نشون داد
+منو؟؟؟؟
لیسا با سری پایین افتاده تایید کرد
تهیونگ نفس عمیقی کشید
از حاش بلند شد و به ارومی گفت
+ خیلی متاسفم لیسا!.. نمیتونم احساساتت رو قبول کنم!… من الان با کسی قرار میذارم …باز هم متاسفم!
.
.
.
..
...
- خب… حالا با گوشی کار کن …اصلا به ما توجه نکن و عادی رفتار کن
تهیونگ با حرف کارگردان قفل گوشی رو باز کرد
همینطور که با ارامش راه میرفت وارد گوگل شد و سریال مورد علاقش رو سرچ کردبا بالا اومدن ویدئو با هیجان به اسکرین خیره شد
اولین صندلی که به چشمش خورد نشست و بدون توجه به این که داشت ازش فیلم برداری می شد با علاقه حرف های نقش اول سریال رو دنیال میکرد
با دیدن سکانس طنز سریال خنده ملودیکی سر داد
و بدون توجه به دوربینایی که داشتن دور تا دورش میچرخیدن تا از تمام زوایا فیلم بگیرن به دیدن سریال ادامه داد
YOU ARE READING
orphanage
Fanfictionوقتی تهیونگی یه کوچولو زیادی تپل و کیوته main couple : kookv Side couple : idk