chapter 12

1K 221 217
                                    

بدون توجه به نگاه شرمنده جیمین و دلخور شوگا رو به جونگکوکی کرد که مثل همیشه پوکر بود ولی الان رده هایی از تعجب تو چشماش بود

دستشو رو شونه جونگکوک گذاشت و کمی فشار داد

+ جئون جونگکوک … من … تهیونگ احمق… یکسال پیش … بهت احساساتی پیدا کردم … جئون جونگکوک … من دوست دارم

صدای هین گفتن پارک جیهون … چشمای از حدقه درومده بقیه و اخمای جونگکوک مضطربش میکرد ولی باید یک جایی این تراژدی تموم میشد

با باز شدن لب های جونگکوک برای صحبت سریع دستشو از شونش برداشت و انگشت اشارش رو جلوی لب جونگکوک گرفت

+ میدونم تو آسکشوالی… میدونم از من متنفری … میدونم همین حالام از تنفس هوایی که من توشم معذبی … برای همین اومدم …

دستشو پایین انداخت
نفس عمیقی کشید و سعی کرد محکم و صاف ، با اقتدار و با اعتماد بنفس بایسته

با عزت نفس و کمی غرور به چشمای متعجب جونگکوک خیره شد

+ بهت گفتم دوست دارم تا چندسال دیگه حسرت اینو نخورم که چرا بهت اعتراف نکردم… میدونم اونقدر بی حسی بهم که برات مهم نیست که بخاطر دوست داشتنت این یک سال چقدر درد کشیدم … مطمئنم حالا که میدونی هم نگران اینکه ممکنه بخاطرت گریه کنم نمیشی… ولی بازم  … درسته که تا چند ماه پیش دوستت داشتم … درسته که خیلی بخاطرت توی انتخابم دو دل بودم … ولی حالا یکی دیگرو دوست دارم که منو از جام بلند میکنه و به عرش میبره ( ewwwwwww 😲) … من دیگه تورو دوست ندارم ولی بخاطر اینکه این خاطرات دردناک و زیبا رو تو دلم گذاشتی از وجودت بینهایت ممنونم … امیدوارم دیگه نبینمت و برات بهترین هارو ارزو میکنم

با تموم شدن حرفاش لبخندی زد و از اکیپ بنگتن که همگی دهناشون باز مونده بود دور شد



6 years later

با عصبانیت پتو رو روی سرش انداخت تا نو کور کننده افتاب به چشماش نخوره

با صدای بم شده ی اول صبحش‌ نق زد

+ پنــــــج دیقــــه دیــگـــه

پتو بزور از روش کنار رفت و دستایی اونو از تخت بلند کردن و بعد از یکم تهیونگ حس کرد که از تخت کاملا جدا شده (برایدال استایل)

بعد از کمی راه رفتن و البته همراه با نق زدن های تهیونگ وارد دستشویی شدن

بوگوم ، با احتیاط تهیونگ رو روی سنگ کناره ی سینک گذاشت

مسواک تهیونگ رو برداشت و بعد از زدن خمیر دندون بهش اونو دست تهیونگ داد

تهیونگ بعد از مالیدن چشماش بالاخره اونارو باز کرد  و به بوگومی خیره شد که با لبخند به حرکاتش دقت میکرد

orphanageWhere stories live. Discover now