chapter 11

1K 246 75
                                    

3 months later (graduating party)

با اعتماد بنفس از ون کمپانی پیاده شد و عینک افتابیش رو زد

نور فلش ها و سوال های پی در پی خبرنگارا و فن هاش به سمتش هجوم اورد

با لبخند ملیحی با کمک بادیگاراش سمت خبرنگارا رفت

منیجرش همه رو اروم کرد و با اشاره به خبرنگار هایی که حق انحصاری پخش داشتن ازشون خواست سوالاشونو بپرسن

از تغییرات استایل تا تغییر رنگ مو و تبلیغات تا لایو های اخیر تهیونگ که با کمی سرفه همراه بود

سوال اخر هم پرسیده شد

& تهیونگی تو قراره امروز فارغ تحصیل بشی … چه حسی داری و برنامت برای کالج چیه؟

تهیونگ به چشمهای بادومی و ریز زن نگاه مهربونی انداخت و با لطافت شروع کرد

+ من واقعا ازینکه یک دوره دیگه از زندگیم رو گذروندم خوشحالم و همینطور مطمئنم دلم براش تنگ میشه ولی الان حس میکنم با تموم شدن این دوره قدمی به سمت اینده برداشته شد … من واقعا دوست داشتم طراحی لباس رو امتحان کنم ولی از طرفی به دروس تحقیقاتی علاقه دارم … مخصوصا بیولوژی! … ولی از طرفی نظر والدینم همیشه برام اولویته!

همه با شنیدن اینکه چطور تهیونگ به نظر پدر و مادرش احترام میذاره لبخند زدن و خبرنگارا از جلوی راه با گفتن تشکری کنار رفتن


اکیپ بنگتن که به خبرنگارا و فن هایی که جلوی در مدرسه میومدن و جیغ و داد میکردن عادت داشتن بعد از نگاه کوتاهی به تهیونگ راهشونو ادامه دادن

همه دانش اموزا به سمت اتاق پرو رفتن

بعد از تموم شدن جشن و خوردن کیک ، تهیونگ کلاه بدست با همون لباسا به سمت اکیپ بنگتن رفت

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

بعد از تموم شدن جشن و خوردن کیک ، تهیونگ کلاه بدست با همون لباسا به سمت اکیپ بنگتن رفت

همه اکیپ با تعجب بهش خیره شدن تا بهشون رسید

با صورت سرد ولی لحن لطیفی شروع کرد

+ سالهای خاطره انگیزی رو باهاتون تجربه کردم… چیزهای زیادی یاد گرفتم و واقعا برام مفید بود … ولی … دوست دارم وقتی از این جا میرم … ردی ازتون تو زندگیم نبینم

بدون توجه به نگاه شرمنده جیمین و دلخور شوگا رو به جونگکوکی کرد که مثل همیشه پوکر بود ولی الان رده هایی از تعجب تو چشماش بود

دستشو رو شونه جونگکوک گذاشت و کمی فشار داد

+ جئون جونگکوک … من … تهیونگ احمق… یکسال پیش … بهت احساساتی پیدا کردم … جئون جونگکوک … من دوست دارم

بعله
شب تولدم بود
گفتم نو نوارتون کنم :)

ووت

کامنت

انرژی

فراموش نشه

Borage💜💜💜💜💜

orphanageWhere stories live. Discover now