chapter¹

2.1K 349 122
                                    


با خشم به یونگی نگاه کرد که تمام وقت هوای تهیونگ رو از دور داشت
اون پسره چاقالوی خپل چطور جرعت میکرد تمام توجه کراش جیمین رو از خودش داشته باشه؟؟؟؟؟
جیمین با حرص به اون پسر که روزی دوست صمیمیش بود نگاه کرد
تنها دلیل اینکه اینقدر الان ازش بدش میومد و به عنوان دشمن بهش نگاه میکرد همین بود

با نفرت چشمشو از اون صحنه گرفت با عصبانیت به سمت کلاسش راه افتاد

.
.
.
.
.
.
.

تهیونگ با ذوق به بومی که روش بندیک کمبربچ(شرلوک خودمون) رو کشیده بود نگاه کرد

(عکس کاور این پارت)

(اهم اهم....خودم کشیدمش😆)

جنا با دیدن بوم تهیونگ تک خنده ای کرد و رو به بقیه بچه ها داد زد

& بچه هاااا... کراش تپلو رو نگاااا!!!.... گاد تهیونگ فکر میکنی اگه یه روز تو خیابون از کنارت رد بشه حتی رغبت میکنه بهت یه نگاه کوتاه بندازه؟؟؟؟؟

همه زدن زیر خنده و تهیونگ از درون سرد شد.... نکنه جونگکوک هم این فکرو دربارش میکنه؟؟؟ نکنه جیمین هم به همین خاطر ترکش کرد؟؟؟؟
با ناراحتی کیوتی به نقاشیش خیره شد

لباشو تو دهنش کرد و بخاطر همین حرکت ، لپاش جلو اومد و تقریبا نصف دانش اموزا دست از خندیدن برداشتن و برای اون لپا قش و ضعف رفتن(گاد تهیونگ همین الانم که وزنش نرماله اینجوری لپاش خیلی کیوت میشهههه 😆😆😆)

لیسا با دیدن ناراحتی تهیونگ از دست جنا عصبی شد

تنها کسی که حق اذیت کردن کراششو داشت خودش بود و لا غیر......

به طرف بوم جنا رفت و با دیدن طرح فجیع یک پسر که ایستاده بود چندشش شد

با دیدن کلمه gguki oppa خندش گرفت ... اون بوزینه روی بوم جونگکوک بود؟؟؟؟؟

صداشو صاف کرد و با تک خنده ای گفت

+ بچه هااا... جنا یه میمون کشیده!!!!... واستین واستین.....اسمشم نوشته (بوم رو رو دستش بالا برد که جنا نتونه اونو ازش بگیره... حالا وقتش بود زهرشو رو جونگکوک هم بریزه!) ‌... گوکی اوپا!!!!...واااای جنا باورم نمیشه تو میتونی باطن ادما رو هم ببینی!!!... نقاشیت خیلی شبیه جونگکوک اصلی( باطنی) شده‌!!!!!!.. بهت تبریک میگم!!!! بالاخره بعد از هیجده سال تونستی یه نقاشی قابل تشخیص بکشی!!!

با شنیدن حرفای لیسا چند ثانیه کلاس به سکوت فرو رفت و بعد همه از خنده منفجر شدن
بجز جونگکوک و جنا!

جنا با خجالت و عصبانیت بوم رو از دست لیسا کشید و با تلاش برای اینکه اشکاش ریملشو خراب نکنه رفت بیرون

و ....
جونگکوک

خب بهتره بگم اون با عصبانی ترین حالتی که ازش دیدن ... که همون پوکر فیسه(|:) به لیسا خیره شد و بعد نشون دادن انگشت وسطش اونم کلاسو ترک کرد....
.
.
.
.
.

orphanageHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin