همونطور که محکمتر لیا رو به خوش میفشرد سمت کیوسک داخل پارک رفت که کسی بهش خورد
روشو سمت مرد کرد و با لبخند و معذرت خواهانه نگاهش کرد
+ عذر میخوام اقا!... حواسم نبود کجا میرم!
خواست راهشو ادامه بده که مرد دستشو گرفت
- تهیونگا!
سمت مرد برگشت و با ابروی بالا رفته نگاهش کرد ... از کی تا حالا طرفداراش اینطوری صداش میزدن؟
+ آم... من متاسفم الان نمیتونم امضا بدم اگر بخواید در حد سلفی میتونم
مرد کمی اخم کرد و سرشو کج کرد ... چند قدمی جلوتر اومد و ماسکشو کامل دراورد
- منم تهیونگ!! ... جونگکوک!!! ... یعنی اونقدر غرق بوگوم شدی که منو یادت نمیاد؟؟... حرفامون برات هیچ معنی ای نداشت؟؟
تهیونگ با اخمای درهم به مرد خیره شد
+ متوجه نمیشم اقا!! ... من شما رو میشناسم؟؟... فکر نمیکنم اینطور باشه ... احتمالا اشتباه گرفتین و من حتما باید برم ... خدا نگهدار!
به جای خالی تهیونگ نگاه کرد
با سر انگشتش قطره اشک جمع شده تو چشم راستش رو پاک کرد
سرش رو پایین انداخت و فکر کرد چطور ممکنه که ظرف یک سال و نیم اینطور فراموش بشه ؟؟
نکنه تهیونگ اینقدر ازش متنفر بود که حتی خاطراتش رو هم نمی خواست
با عصبانیت سنگ جلوی پاش رو پرت کرد
دیگه هیچی قرار نیست طبق میل ته و با لطافت پیش بره!!!
.
.-ازمایش دی ان ای؟؟؟
جونگکوک سری برای تایید تکون داد
-دیوونه شدی؟؟؟… لیا دخترشونه!!! هرچقدرم سخت باشه برات باید هضمش کنی ! به خودت دروغ نگو و امید واهی نده!!!! … تو خودتم یه پسر با من داری و اینقدر بخاطر بچه دار شدن تهیونگ دیوونه شدی؟؟؟
جونگکوک با خشم به لیسا نگاه کرد
+مگه اون روز یادت نیست؟؟ اون بوگوم مار صفت (😂😂😂) چطور تهیونگ رو ازمون قایم کرد؟؟؟ یادت نیست چه حقه های کثیفی زد؟؟؟ پس از کجا مطمئن باشیم لیا واقعا دختر تهیونگ و بوگومه؟؟؟؟
لیسا محکم تنشو به مبل چرمی که روش نشسته بود فشار داد
- نمیدونم … نمیدونم … خب میگی چیکار کنم؟؟ برات موهای لیا رو بیارم؟؟ خب بعدش که چی؟؟؟ نمونه بوگومو چطوری پیدا کنم؟؟ برم بالا سرش بگم یکم تف میکنی تو پلاستیک برام؟؟؟؟ یا مثلا با قیچی بیوفتم دنبالش که موهاشو بکنم؟؟؟
جونگکوک پوفی کرد و دست به سینه شد
+ از کی اینقد احمق شدی؟؟؟؟ مگه یادت نیس چقد بوگوم رو سلامتیش حساسه؟؟ سرفه بکنه بعد دو ساعت جواب ازمایش خونش میاد!!! فقط باید وادارش کنیم ازمایش بده!!
لیسا کوسن کنارشو سمت جونگکوک پرت کرد و در جواب سوال اول جونگکوک گفت : از وقتی تورو دیدم
چند ثانیه ای سکوت برقرار شد تا جونگکوک دوباره سکوت رو شکست
+ دارو!!!!… باید دارو به خوردش بدیم !!! دارویی که فقط یه تاثیر کوچیک داشته باشه !! و زود هم از خونش پاک شه!
لیسا کمی فکر کرد و ناگهان بشکنی زد و با خوشحالی پرید
- انتی بیوتیک جنتامایسین!! … فقط مشکلش اینه که باید از راه پوست وارد شه وگرنه اثرش کمه
+ زخم؟
-دقیقا … با خوردن دو سه لیوان ابمیوه هم سریع دفع میشه! … بهش یه حالت گیجی و عدم تعادل میده … اگر خوش شانس باشیم ممکنه استفراغ و بالا پایین رفتن فشار خون هم سراغش بیاد
جونگکوک پوزخندی زد
+ let's start planning! Shall we?
سلام بچه ها
بعد از خدا میدونه چه همه اومدمممم
یادم رفته بود کلا و اینکه یه نفر کامنت گذاشت همین نیم ساعت پیش تو پارت اخر و منم یهو یادم اومد که ننوشتم خیلی وقته😢😢😢
یه عالمم کار دارم
هر یک هفته یا دوهفته ای چک میکنم واتپد رو
عذر میخوام که معطل شدین :(((((
کامنت💢💢💢
ووت🔥🔥🔥🔥
یادتون نره.
Purple youuu💜💜💜💜
YOU ARE READING
orphanage
Fanfictionوقتی تهیونگی یه کوچولو زیادی تپل و کیوته main couple : kookv Side couple : idk