Part7: Wizards Association

44 7 0
                                    

در مغازه قدیمی آهین محکم باز شد و آویز قدیمی با صدای بلندی تکان خورد آهین سراسیمه از اتاقکش اومد بیرون دو تا مرد قد بلند رو دید که اومدن داخل مغازه قدیمی و یکی از اونها با ورود آهین خم شد و تعظیم کرد و دیگری با غرور بهش نگاه میکرد آهین با تعجبی که تو صداش مشهود بود پرسید :مینگیو؟ ونوو؟ شماها اینجا چیکار میکنین؟ فکر میکنم به محفل گفته بودم که خودم مشکل آیینه رو حل میکنم.
مینگیو به حرف اومد: اگه قرار بود این مشکل حل بشه خیلی وقت پیش میشد اون آیینه فقط مثل یه دریچه از جایی به جایی دیگه میره و آدما رو تو دنیاهای موازی رها میکنه باید نابودش کنیم تا طلسم خنثی بشه.
+تو قرار نیست به آیینه صدمه ای بزنی چون میدونی جون تموم آدمایی که از آیینه رد شدن به اون وابسته اس و اگه بشکنه همشون میمیرن.
_ تو خودت هم میدونی که آیرین از طریق آیینه جاودانه اس چه بخوای و چه نخوای تنها راه نابودی آیینه شکستن اشه مطمئنم تو میدونی آیینه اصلی کجاست و تو چه زمانیه باید بهمون بگی. کارتی رو سمت آهین گرفت و گفت : هر وقت حس کردی که باید بهم بگی این شماره منه بهم زنگ بزن.

و همراه دستیارش ونوو از مغازه بیرون رفتن.
آهین رو زمین نشست و به کارت تو دستش خیره شد اون میدونست به تازگی فقط یه نفر از آیینه عبور کرده و اونم جیسوعه ولی نمیتونست جون جیسو رو به خطر بندازه باید هر جور میشد جیسو رو به دنیای خودش برمیگردوند.
_______________________________________
مکان :عمارت کیم
ساعت 4 بعد از ظهر

جیسو روی شکم دراز کشیده بود و جنی رو نگاه میکرد که با چشمهای ستاره ای به انعکاس خودش تو لباس مجلسیش خیره شده بود بعد بی حال نگاهش رو از جنی گرفت و به دستبندی که آهین بهش هدیه داده بود خیره شد از وقتی پوشیده بودش احساس بهتری داشت ولی هنوزم ذهنش خسته بود نمیتونست برای جشن حاضر بشه در عوض جنی یک ساعتی میشد آماده بود و جلوی آیینه رژه میرفت
_جیسویا چت شده؟ سریع آماده شو امشب قراره نامزده تهیونگ با دختر آقای پارک اعلام بشه خیلی خوبه نه؟ شنیدم جوی خیلی خوشگله
جیسو تو دلش گفت :پس اسمش جوی عه قشنگه *-*
جنی اومد سمتش رو محکم دستشو گرفت و کشید بلند شو ببینم برو حاضر شو منم یکم دیگه آماده ام نظرت راجبم چیه؟ بنظرت جونگین خوشش میاد
جیسوبا خنده گفت :اگه نیاد هم باید بره بمیره
جنی در حال که با خنده هلش میداد سمت کمد گفت : خفه شو
************************************

جیسو روی شکم دراز کشیده بود و جنی رو نگاه میکرد که با چشمهای ستاره ای به انعکاس خودش تو لباس مجلسیش خیره شده بود بعد بی حال نگاهش رو از جنی گرفت و به دستبندی که آهین بهش هدیه داده بود خیره شد از وقتی پوشیده بودش احساس بهتری داشت ولی هنوزم ذهنش خست...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
beyond the mirror Where stories live. Discover now